hard thief part. 19
سمت اتاق رفتیمو توی کمد یک لباس برداشتم که بپوشم
-تو هم می خوای این جا لباستو عوض کنی؟؟
+ اره
- نه برو بیرون
+ نمی خوام میخوام تو اتاقم لباسمو عوض کنم
-پس من میرم بیرون
+نه خیر تو هم همین جا لباستو عوض می کنی
-نهههه
+ دقیقا چرا نه؟
-چون نمی خوام جلو تو لباسمو عوض کنم
یونگی لباس تنش نبود با نیم تنه لخت امد روبه روم وایستاد
+یک روزی میشه که بد از این هم قراره ببینم پس راحت باش بیب
از این همه نزدیک بودن یکم خجالت کشیدم حس کردم لپام سرخ شده
-اهمم باش
یونگی سمت کم شده رفتو یک لباس مردنه سیاهی پوشید با یک شلوار سیاه روشم یک کت بلند کرمی پوشیده موهاشو هم درست کرد منم دامن سیاه تا وسط رونم پوشیدم
با یک لباس سفید که روش قلب داشت موهامو بافتمو چتری هامو درست کردم جورابای شکلی سفید که شکلک های گربه داشت هم پام کردم
+خب امده ای؟
- اره😁
سمت ماشین رفتیمو سمت شهر بازی رفتیم کلی وسایل سوار شدم که نوبت به چرخ و فلک رسید
-خب بریم اینجا
+باش
بیلیت گرفتیم و سوار کابین شدیم
توی کابین هعی تکون می خورد منم درو برمو با ذوق نگاه می کردم که یک دفعه کابین وایستاد
- چرا وایستاد؟
+ نمیدونم شاید دکمه هاشون خراب شده
- وای حالا چجوری بریم پایین؟؟
+ نگران نباش درست میشه
لبخند عجبی زد و منظور از این لبخندشو نفهمیدم درو برمو با دقت نگاه می کردم که یونگی صدام کرد
+یونسو
بدون ابن که بهش نگاه کردم
-جانم؟؟
+یونسو
صورتمو برگردن دونده با چیزی که دیدم تعجب کردم
یونگی جعبه انگشتری دستش بود که نگینش بنفش بود خیلی ناز بود
به جعبه نگاه کردمو به یونگی نگاه کردم
+ با من ازدواج می کنی؟
درو برو نگاه کردمو و دستمو سمت خودم گرفتم
-من؟؟ (نه پس ننه من😐)
خندیدو سرشو تکون داد
-بله
لبخندش بیشتر شدو لسه هاش معلوم شد و انگشترو در اورد و تو دستم کردو لباشو رو لبام گذاشتو یواش مک میزد که حس کردم چرخ و فلک داره تکون می خوره می خواستم ازش جدا بشم ولی نباش تو بعد چند دقیقه لبشو از رو لبام بر داشت
+خیلی دوست دارم
-من بیشتر
دستمو تو دستش گرفتو بعد یک دور چرخیدن دیگه چرخ و فلک ازش امدیم بیرون و سمت ماشین رفتیم
سوار ماشین شدیم
+خب کجا بریم؟
- نمیدونم هرجا که دوست داری
+ معلوم نشو که می خورمت(ژوننننن😂)
-😐باش😂بریم یک جایی شام بخوریم
+ اوکی
سمت یک رستوران حرکت کردیم توی راه به انگشتر نگاه می کردم خیلی سلیقش خوب بود (چی فکر کردی پس)
که ماشین ایستاد
+ خب پیاده شو
از ماشین پیاده شدیم و سمت رستوران رفتیم بعد کلی خوردن هله هوله سمت عمارت رفتیم و در عمارت باز کردم و رفتم روی مبل نشستم که جیمین امد کنار نشست
جیمین: چطوری زن داداش ؟
-😂خوبم
جیمین: چخبر کجا رفتین؟
- شهر بازی و رستوران
ادامه پست بعدی😘
-تو هم می خوای این جا لباستو عوض کنی؟؟
+ اره
- نه برو بیرون
+ نمی خوام میخوام تو اتاقم لباسمو عوض کنم
-پس من میرم بیرون
+نه خیر تو هم همین جا لباستو عوض می کنی
-نهههه
+ دقیقا چرا نه؟
-چون نمی خوام جلو تو لباسمو عوض کنم
یونگی لباس تنش نبود با نیم تنه لخت امد روبه روم وایستاد
+یک روزی میشه که بد از این هم قراره ببینم پس راحت باش بیب
از این همه نزدیک بودن یکم خجالت کشیدم حس کردم لپام سرخ شده
-اهمم باش
یونگی سمت کم شده رفتو یک لباس مردنه سیاهی پوشید با یک شلوار سیاه روشم یک کت بلند کرمی پوشیده موهاشو هم درست کرد منم دامن سیاه تا وسط رونم پوشیدم
با یک لباس سفید که روش قلب داشت موهامو بافتمو چتری هامو درست کردم جورابای شکلی سفید که شکلک های گربه داشت هم پام کردم
+خب امده ای؟
- اره😁
سمت ماشین رفتیمو سمت شهر بازی رفتیم کلی وسایل سوار شدم که نوبت به چرخ و فلک رسید
-خب بریم اینجا
+باش
بیلیت گرفتیم و سوار کابین شدیم
توی کابین هعی تکون می خورد منم درو برمو با ذوق نگاه می کردم که یک دفعه کابین وایستاد
- چرا وایستاد؟
+ نمیدونم شاید دکمه هاشون خراب شده
- وای حالا چجوری بریم پایین؟؟
+ نگران نباش درست میشه
لبخند عجبی زد و منظور از این لبخندشو نفهمیدم درو برمو با دقت نگاه می کردم که یونگی صدام کرد
+یونسو
بدون ابن که بهش نگاه کردم
-جانم؟؟
+یونسو
صورتمو برگردن دونده با چیزی که دیدم تعجب کردم
یونگی جعبه انگشتری دستش بود که نگینش بنفش بود خیلی ناز بود
به جعبه نگاه کردمو به یونگی نگاه کردم
+ با من ازدواج می کنی؟
درو برو نگاه کردمو و دستمو سمت خودم گرفتم
-من؟؟ (نه پس ننه من😐)
خندیدو سرشو تکون داد
-بله
لبخندش بیشتر شدو لسه هاش معلوم شد و انگشترو در اورد و تو دستم کردو لباشو رو لبام گذاشتو یواش مک میزد که حس کردم چرخ و فلک داره تکون می خوره می خواستم ازش جدا بشم ولی نباش تو بعد چند دقیقه لبشو از رو لبام بر داشت
+خیلی دوست دارم
-من بیشتر
دستمو تو دستش گرفتو بعد یک دور چرخیدن دیگه چرخ و فلک ازش امدیم بیرون و سمت ماشین رفتیم
سوار ماشین شدیم
+خب کجا بریم؟
- نمیدونم هرجا که دوست داری
+ معلوم نشو که می خورمت(ژوننننن😂)
-😐باش😂بریم یک جایی شام بخوریم
+ اوکی
سمت یک رستوران حرکت کردیم توی راه به انگشتر نگاه می کردم خیلی سلیقش خوب بود (چی فکر کردی پس)
که ماشین ایستاد
+ خب پیاده شو
از ماشین پیاده شدیم و سمت رستوران رفتیم بعد کلی خوردن هله هوله سمت عمارت رفتیم و در عمارت باز کردم و رفتم روی مبل نشستم که جیمین امد کنار نشست
جیمین: چطوری زن داداش ؟
-😂خوبم
جیمین: چخبر کجا رفتین؟
- شهر بازی و رستوران
ادامه پست بعدی😘
۱۲.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.