فیک کوک(عشق پنهان)
فیک کوک(عشق پنهان)
پارت²²
از زبان ا.ت:
جونگکوک زنگ در رو زد و با لبخند بزرگی در رو باز کردم که چشمم خورد به صورت و لباس خونی جونگکوک!
لبخندم محو شد و جیغ بلندی کشیدم..
صداش زدم: جونگکوک!جونگکوک!
با صدای گرفته ای گفت: چیزی نیست من خوبم
با گریه گفتم: کجات خوبه آخه دیوونه..!
مهمونا خشکشون زده بود
تهیونگ و جانگ مین هم بدو بدو اومدن سمت جسم خونی جونگکوک
سریع با دست های خونیم زنگ زدم به اورژانس و بعد از کلی استرس کشیدن رسیدیم بیمارستان،..
موقع بردن برانکارد و جونگکوک با پرستارا و تهیونگ و جانگ مین
دستای سرد و خونی جونگکوک رو توی دستم گرفتم و گربه میکردم،من فقط ۱۷ سالمه..چرا باید این همه بلا سرم بیاد؟
رسیدیم پشت اتاق عمل و پرستارا منو تهیونگ و جانگ مین و خاله مین رو نگه داشتن و نذاشتن بریم تو
جانگ مین بغلم کرد و گفت: هیشش گریه نکن چیزی نیست
ببخشید کوتاه شد پارت بعدو الان میزارم🫡✨
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
پارت²²
از زبان ا.ت:
جونگکوک زنگ در رو زد و با لبخند بزرگی در رو باز کردم که چشمم خورد به صورت و لباس خونی جونگکوک!
لبخندم محو شد و جیغ بلندی کشیدم..
صداش زدم: جونگکوک!جونگکوک!
با صدای گرفته ای گفت: چیزی نیست من خوبم
با گریه گفتم: کجات خوبه آخه دیوونه..!
مهمونا خشکشون زده بود
تهیونگ و جانگ مین هم بدو بدو اومدن سمت جسم خونی جونگکوک
سریع با دست های خونیم زنگ زدم به اورژانس و بعد از کلی استرس کشیدن رسیدیم بیمارستان،..
موقع بردن برانکارد و جونگکوک با پرستارا و تهیونگ و جانگ مین
دستای سرد و خونی جونگکوک رو توی دستم گرفتم و گربه میکردم،من فقط ۱۷ سالمه..چرا باید این همه بلا سرم بیاد؟
رسیدیم پشت اتاق عمل و پرستارا منو تهیونگ و جانگ مین و خاله مین رو نگه داشتن و نذاشتن بریم تو
جانگ مین بغلم کرد و گفت: هیشش گریه نکن چیزی نیست
ببخشید کوتاه شد پارت بعدو الان میزارم🫡✨
#لیسا #جونگکوک #فیک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک #بی_تی_اس
#lisa #jungkook #bts #black_pink
۵.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.