پارت4 مدار چشمانش
#پارت4 #مدار_چشمانش
تا چند دقیقه مات و مبهوت بودیم از این همه شباهت ولی آیدا زود تر از من به خودش اومد و با لحنی که در اثر تعجب کمی کشدار شده بود گفت_
_مهتا غلط نکنم قل گمشدت پیدا شده!!!
تو آینه صورتمو با دقت از نظر گذرندوندم و بالاخره لب باز کردم_با این که هیچ قلی در کار نیست ولی اگه ایرانی بود مطمئن میشدم خواهر دوقلومه!!!
آیدا یهو از جا پرید و گفت _
_بدبخت شدیم رفت!!!!
_چرا؟؟؟
_برای این که یا باید یه هتل پیدا کنیم یا عین کارتون خوابا کف خیابون شبو به صبح برسونیم!
_آهااااان.اصن پاک گیج شدم....
آیدا سری تکون داد و دست من مبهوت رو کشید و برد بیرون.
اما با دیدن دوباره اون دختر هر دومون ایستادیم.
آیدا_اااه همزادت!!!
به قول آیدا همزادم داشت با یکی از متصدی های هتل با حالت عصبی حرف میزد گوشامو تیز کردم داشت میگفت یا یه بلیت برای من پیدا کنید یا بیخیال جشن خیریه میشم و بر میگردم امریکا!
متصدی که مرد جا افتاده ای با کت و شلوار سورمه ای بود با یه لحن توجیهی و لهجه انگلیسی گفت_
خانوم "کالوین" من ازتون خواهش میکنم امشب رو این جا بمونید من قول میدم برای فردا بلیت به دستتون میرسه.
"همزاد"م که اون آقا به فامیلی کالوین صداش زد، بی حوصله سری تکون داد و گفت_بهتره مراسم خیریه رو کنسل کنید!من این جا نمیمونم!
بعدم با غیض روشو برگردوند و به سرعت سمت خروجی رفت هر چی اون مرده صداش زد توجه نکرد.
خواستم منم برم که آیدا از پشت گرفتمو دوباره توی دستشویی کشوندتم.
عصبی گفتم_هووووی چته؟
لبخند دندون نمایی زد و گفت_یه فکری دارم!
.
تا چند دقیقه مات و مبهوت بودیم از این همه شباهت ولی آیدا زود تر از من به خودش اومد و با لحنی که در اثر تعجب کمی کشدار شده بود گفت_
_مهتا غلط نکنم قل گمشدت پیدا شده!!!
تو آینه صورتمو با دقت از نظر گذرندوندم و بالاخره لب باز کردم_با این که هیچ قلی در کار نیست ولی اگه ایرانی بود مطمئن میشدم خواهر دوقلومه!!!
آیدا یهو از جا پرید و گفت _
_بدبخت شدیم رفت!!!!
_چرا؟؟؟
_برای این که یا باید یه هتل پیدا کنیم یا عین کارتون خوابا کف خیابون شبو به صبح برسونیم!
_آهااااان.اصن پاک گیج شدم....
آیدا سری تکون داد و دست من مبهوت رو کشید و برد بیرون.
اما با دیدن دوباره اون دختر هر دومون ایستادیم.
آیدا_اااه همزادت!!!
به قول آیدا همزادم داشت با یکی از متصدی های هتل با حالت عصبی حرف میزد گوشامو تیز کردم داشت میگفت یا یه بلیت برای من پیدا کنید یا بیخیال جشن خیریه میشم و بر میگردم امریکا!
متصدی که مرد جا افتاده ای با کت و شلوار سورمه ای بود با یه لحن توجیهی و لهجه انگلیسی گفت_
خانوم "کالوین" من ازتون خواهش میکنم امشب رو این جا بمونید من قول میدم برای فردا بلیت به دستتون میرسه.
"همزاد"م که اون آقا به فامیلی کالوین صداش زد، بی حوصله سری تکون داد و گفت_بهتره مراسم خیریه رو کنسل کنید!من این جا نمیمونم!
بعدم با غیض روشو برگردوند و به سرعت سمت خروجی رفت هر چی اون مرده صداش زد توجه نکرد.
خواستم منم برم که آیدا از پشت گرفتمو دوباره توی دستشویی کشوندتم.
عصبی گفتم_هووووی چته؟
لبخند دندون نمایی زد و گفت_یه فکری دارم!
.
۸۹۴
۱۴ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.