فیک دارک کینگ
فیک دارک کینگ
-12- *هفته ی دیگه ، در حال اماده شدن برای رفتن سر قرار با مایکی جان🤲🏻😂*
داشتم اماده میشدم که صدای در زدن اومد.
تاکارا: بیا تو
سوزومه: سلامم، داری حاضر میشی؟
تاکارا: اره
سوزومه: ببین تاکارا خیلی حواست باشه که مایکی چیزی نفهمه. چون مایکی خیلی سریع میتونه از مردم حرف بکشه
تاکارا: حواسم هست اونه چان
سوزومه: افرین... راستی اگه حرفی از من زد بگو سوزومه کیه و اینا. سوتی هم نده
تاکارا: اصلا تا حالا دیدی من سوتی بدم؟
سوزومه: اشتباه گفتی. باید بگی اصلا تا حالا دیدی من سوتی ندم؟
تاکارا: خب حالا ...
*سر قرار*
رسیدم پارک و اطراف رو نگاه می کردم تا مایکی رو پیدا کنم.
دیدم نشسته روی یه نیمکت و یه دوریاکی دستشه داره میخوره.
پس اما کجاست...؟
دستم رو بلند کردم و داد زدم؛
تاکارا: ماااایییکککیی ساننن
سعی کردم خودم رو با نشاط نشون بدم...
مایکی: سرشو چرخوند* سلام تاکارا سان...
تاکارا: خوشحالم می بینمت
مایکی: منم همینطور...
نزدیک ۲۰ دقیقه ای حرف زدیم که بعدش مایکی یه پیشنهادی داد
مایکی: من یه بندر میشناسم اطراف اینجا... منظره ی قشنگی داره. اگه موافقی بریم اونجا
*دوستان منظور مایکی اونجاس که تو قسمت یک فصل سوم بود*
وقتی رسیدیم اونجا نشستیم روی یه سکو و دوریاکی خوردیم.
مایکی: هر موقع میام اینجا یاد یه نفر می افتم. یکی از افراد مهم زندگیم که از دستش دادم. البته دیگه برام مهم نیست.
بالاخره داره به حرف میاد ؟
تاکارا: ″یکی از افراد مهم زندگیت؟″
مایکی: اره
تاکارا: اسمش چی بود
مایکی: سوزومه
پس بالآخره داره اعتراف می کنه...
داشتم فکر میکردم چی بگم که گوشیم زنگ خورد.
تاکارا: ببخشید مایکی سان باید جواب بدم.
گوشیم رو برداشتم و جواب دادم.
سوزومه: الو؟ تاکارا؟
تاکارا: سلام
سوزومه: چطور پیش رفت؟ سوتی که ندادی؟*برای حرص دادن تاکارا*
تاکارا: سوووززوو...
می خواستم اسمشو داد بزنم که دیدم مایکی داره با تعجب نگاهم می کنه...
تاکارا: سوزوئه ... سوزوئه کجاست؟
سوزومه: چی؟
تاکارا: سوزوئه رو میگم دیگه
سوزومه: رد دادی؟ خداحافظ
تاکارا: خداحافظ
مایکی: سوزوئه کیه؟
تاکارا: هه هه... سوزوئه...؟
مایکی: اره
تاکارا: عااام...سگمه
مایکی: سگ؟
تاکارا: اره بخدا😅
بالاخره به سختیییی اون سوتی رو جمع کردم... اگه بهم زنگ نمیزد بهتر پیش میرفت...
-12- *هفته ی دیگه ، در حال اماده شدن برای رفتن سر قرار با مایکی جان🤲🏻😂*
داشتم اماده میشدم که صدای در زدن اومد.
تاکارا: بیا تو
سوزومه: سلامم، داری حاضر میشی؟
تاکارا: اره
سوزومه: ببین تاکارا خیلی حواست باشه که مایکی چیزی نفهمه. چون مایکی خیلی سریع میتونه از مردم حرف بکشه
تاکارا: حواسم هست اونه چان
سوزومه: افرین... راستی اگه حرفی از من زد بگو سوزومه کیه و اینا. سوتی هم نده
تاکارا: اصلا تا حالا دیدی من سوتی بدم؟
سوزومه: اشتباه گفتی. باید بگی اصلا تا حالا دیدی من سوتی ندم؟
تاکارا: خب حالا ...
*سر قرار*
رسیدم پارک و اطراف رو نگاه می کردم تا مایکی رو پیدا کنم.
دیدم نشسته روی یه نیمکت و یه دوریاکی دستشه داره میخوره.
پس اما کجاست...؟
دستم رو بلند کردم و داد زدم؛
تاکارا: ماااایییکککیی ساننن
سعی کردم خودم رو با نشاط نشون بدم...
مایکی: سرشو چرخوند* سلام تاکارا سان...
تاکارا: خوشحالم می بینمت
مایکی: منم همینطور...
نزدیک ۲۰ دقیقه ای حرف زدیم که بعدش مایکی یه پیشنهادی داد
مایکی: من یه بندر میشناسم اطراف اینجا... منظره ی قشنگی داره. اگه موافقی بریم اونجا
*دوستان منظور مایکی اونجاس که تو قسمت یک فصل سوم بود*
وقتی رسیدیم اونجا نشستیم روی یه سکو و دوریاکی خوردیم.
مایکی: هر موقع میام اینجا یاد یه نفر می افتم. یکی از افراد مهم زندگیم که از دستش دادم. البته دیگه برام مهم نیست.
بالاخره داره به حرف میاد ؟
تاکارا: ″یکی از افراد مهم زندگیت؟″
مایکی: اره
تاکارا: اسمش چی بود
مایکی: سوزومه
پس بالآخره داره اعتراف می کنه...
داشتم فکر میکردم چی بگم که گوشیم زنگ خورد.
تاکارا: ببخشید مایکی سان باید جواب بدم.
گوشیم رو برداشتم و جواب دادم.
سوزومه: الو؟ تاکارا؟
تاکارا: سلام
سوزومه: چطور پیش رفت؟ سوتی که ندادی؟*برای حرص دادن تاکارا*
تاکارا: سوووززوو...
می خواستم اسمشو داد بزنم که دیدم مایکی داره با تعجب نگاهم می کنه...
تاکارا: سوزوئه ... سوزوئه کجاست؟
سوزومه: چی؟
تاکارا: سوزوئه رو میگم دیگه
سوزومه: رد دادی؟ خداحافظ
تاکارا: خداحافظ
مایکی: سوزوئه کیه؟
تاکارا: هه هه... سوزوئه...؟
مایکی: اره
تاکارا: عااام...سگمه
مایکی: سگ؟
تاکارا: اره بخدا😅
بالاخره به سختیییی اون سوتی رو جمع کردم... اگه بهم زنگ نمیزد بهتر پیش میرفت...
۴.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.