فصل2 پارت94
Part94
f2
یونهی: نه خوبم به ته میگی یا نه؟؟؟
نانا : نمیدونم گیجم شاید نگم
(۱۰ دقیقه بعد)
یونهی: حالا میخوای چیکار کنیم
نانا: نمیگم بهش
یونهی: چلا ؟🥺
نانا: آها فهمیدم
یونهی: چیشد ؟؟؟ چیزی به ذهنت رسید😍
ناتا: اره ... بچرو سقت میدن
یونهی: بیخود تو غلط میکنی تو گوه مبخوری اینکارو بکنی 🤬
نانا: خیل خب باشه
یونهی: پا می شی نیری خونه به مادر شدن فکر میکنی که بفهمی چه حس قشنگیه وقتی فکر کردی بعد هرکاری میخوای انجام بده نانا تو الان تو شوک هستی حق داری برو خونه استراحت کن بعد تحقیق و کن و بهش فکر کن که چه حس خوبی داره حاملگی
نانا: باش😔
یونهی: افرین دختر خوب
راوی:بعد نانا از خونه یونهی رفت و حرکت کرد به سمت خونه
نانا ویو: به سمت خونه حرکت کردم خیلی خستم بودم لباسامو عوض کردم و رفتم روی تخت خوابیدم ساعت ۷ و نیم بود و یعنی۱ ساعت و نیمه دیگه ته بیدار میشد
تهیونگ ویو: از خواب بیدار شدم دیدم نانا هنوز خوابه پاشدم لباس پوشیدم رفتم شرکت
راوی: تهیونگ رفت شرکت بعد نانا بیدار شد صورتشو شست رفت
نانا ویو: به کاری که یونهی بهم گفت انجام بدم فکر میکردم راست میگه مادر شدن حس عالی هست من بعد فکر کردن تازه متوجه شدم رفتم سمت کشو خواستم بیبی چک رو بردارم منصرف شدم
اگه ته اومد ازمایش خون رو نشونش میدم بزارم برم کیک سفارش بدم😍
(فلش به بک رسیدن ته به خونه)
تهیونگ: سلام من اومدم
......
تهیونگ : اینجا چه خبره چه گلای خوشکلی
به کجا میرسن این گلا .......... عه نانا این کار توعه😄
نانا: اره عزیزم بیا بشین باهم شام بخوریم به اجوما گفتم میتونه بره استراحت کنه
تهیونگ: آها حالا مناسبتش چیه؟
نانا: مناسبت ،بگه مناسبت میخواد یه شب با شوهرم شام عاشقانه داشته باشم هوم؟؟
تهیونگ: نه البته که نه😅
(بعد شام خوردن)
تهیونگ: این چیه ؟( نانا ورقه پاکتی رو بهش میده)
نانا: بازش کن وبخونش
تهیونگ: باش .... سلام به شما اقای کیم تهیونگ لطفا برید سراغ پاکت شماره دو.... پاکت شماره دو.....پاکت شماره دو کجاست
نانا: 🤷🏻♀...امممم اینجا( از زیر میز در اورد) بفرما
تهیونگ: ممنون.... لطفا برو سراغ پاکت شماره سه😳 ... سرکاریه؟🤔
نانا: نه اینم پاکت شماره سه
تهیونگ: برو سراغ پاکت شماره چهار ... نه سرکاریه !!!!😑
نانا : نه پاکت شماره چهار خدمت شما
تهیونگ: برو سراغ پاکت پنجم ایستگاه کردی منو نانا🤨
نانا: نه 😂پاکت شماره پنج خدمت شما
تهیونگ: سلام بابا تهیونگ .... ای .. این.. این یعنی چی
نانا:😊
تهیونگ: این یعنی😳 ....
نانا: داری بابا میشی
راوی: تهیونگ اول تو شوک بود بعد نانا باردارشو بلند میکنه و تو هوا میچرخونه و بعد بغلش میکنه
تهیونگ: واییی ای لاویو مرسی نانا باورت نمیشه آرزوم داره بر آورده میشه😍
نانا: 😂
نانا : وایسا ... برو بشین سر میز غذا خوری تا من بیام
تهیونگ : کجا میری
نانا: سوپرایزززززز
تهیونگ: 😍واوووووو ببین عشقم امشب چیکار کرده برام
نانا: خوشکله؟؟
تهیونگ: اهم .. راستی به کسی هم گفتی بارداری؟؟
نانا: اره
تهیونگ: 😳کی؟؟
نانا: اول به یونهی گفتم
تهیونگ: کی گفتی اصلا کی رفتی پیشش😳
نانا: صبح 😜رفتم ازمایش دادم .. راستی تا یادم نرفته اینم بیبی چک و ازمایش خون گفتم شاید دوست داشته باشی بینیش
تهیونگ: ممنون میتونم اینارو خودم نگه دارم
نانا: اره عیبی نداره ... حالا ول کن این حرفارو من دلم لک زده برای بریدن این کیک
تهیونگ: باشه 😂راستی عروسی کوک و جیمین باهمه میدونستی باهم صحبت کردن له این فکر رسیدن اخر همین هفتس
نانا: واقعا😳😍
تهیونگ: ارع
اسلاید ها
کیک نانا
راه گلی که ته تو خونه دید
f2
یونهی: نه خوبم به ته میگی یا نه؟؟؟
نانا : نمیدونم گیجم شاید نگم
(۱۰ دقیقه بعد)
یونهی: حالا میخوای چیکار کنیم
نانا: نمیگم بهش
یونهی: چلا ؟🥺
نانا: آها فهمیدم
یونهی: چیشد ؟؟؟ چیزی به ذهنت رسید😍
ناتا: اره ... بچرو سقت میدن
یونهی: بیخود تو غلط میکنی تو گوه مبخوری اینکارو بکنی 🤬
نانا: خیل خب باشه
یونهی: پا می شی نیری خونه به مادر شدن فکر میکنی که بفهمی چه حس قشنگیه وقتی فکر کردی بعد هرکاری میخوای انجام بده نانا تو الان تو شوک هستی حق داری برو خونه استراحت کن بعد تحقیق و کن و بهش فکر کن که چه حس خوبی داره حاملگی
نانا: باش😔
یونهی: افرین دختر خوب
راوی:بعد نانا از خونه یونهی رفت و حرکت کرد به سمت خونه
نانا ویو: به سمت خونه حرکت کردم خیلی خستم بودم لباسامو عوض کردم و رفتم روی تخت خوابیدم ساعت ۷ و نیم بود و یعنی۱ ساعت و نیمه دیگه ته بیدار میشد
تهیونگ ویو: از خواب بیدار شدم دیدم نانا هنوز خوابه پاشدم لباس پوشیدم رفتم شرکت
راوی: تهیونگ رفت شرکت بعد نانا بیدار شد صورتشو شست رفت
نانا ویو: به کاری که یونهی بهم گفت انجام بدم فکر میکردم راست میگه مادر شدن حس عالی هست من بعد فکر کردن تازه متوجه شدم رفتم سمت کشو خواستم بیبی چک رو بردارم منصرف شدم
اگه ته اومد ازمایش خون رو نشونش میدم بزارم برم کیک سفارش بدم😍
(فلش به بک رسیدن ته به خونه)
تهیونگ: سلام من اومدم
......
تهیونگ : اینجا چه خبره چه گلای خوشکلی
به کجا میرسن این گلا .......... عه نانا این کار توعه😄
نانا: اره عزیزم بیا بشین باهم شام بخوریم به اجوما گفتم میتونه بره استراحت کنه
تهیونگ: آها حالا مناسبتش چیه؟
نانا: مناسبت ،بگه مناسبت میخواد یه شب با شوهرم شام عاشقانه داشته باشم هوم؟؟
تهیونگ: نه البته که نه😅
(بعد شام خوردن)
تهیونگ: این چیه ؟( نانا ورقه پاکتی رو بهش میده)
نانا: بازش کن وبخونش
تهیونگ: باش .... سلام به شما اقای کیم تهیونگ لطفا برید سراغ پاکت شماره دو.... پاکت شماره دو.....پاکت شماره دو کجاست
نانا: 🤷🏻♀...امممم اینجا( از زیر میز در اورد) بفرما
تهیونگ: ممنون.... لطفا برو سراغ پاکت شماره سه😳 ... سرکاریه؟🤔
نانا: نه اینم پاکت شماره سه
تهیونگ: برو سراغ پاکت شماره چهار ... نه سرکاریه !!!!😑
نانا : نه پاکت شماره چهار خدمت شما
تهیونگ: برو سراغ پاکت پنجم ایستگاه کردی منو نانا🤨
نانا: نه 😂پاکت شماره پنج خدمت شما
تهیونگ: سلام بابا تهیونگ .... ای .. این.. این یعنی چی
نانا:😊
تهیونگ: این یعنی😳 ....
نانا: داری بابا میشی
راوی: تهیونگ اول تو شوک بود بعد نانا باردارشو بلند میکنه و تو هوا میچرخونه و بعد بغلش میکنه
تهیونگ: واییی ای لاویو مرسی نانا باورت نمیشه آرزوم داره بر آورده میشه😍
نانا: 😂
نانا : وایسا ... برو بشین سر میز غذا خوری تا من بیام
تهیونگ : کجا میری
نانا: سوپرایزززززز
تهیونگ: 😍واوووووو ببین عشقم امشب چیکار کرده برام
نانا: خوشکله؟؟
تهیونگ: اهم .. راستی به کسی هم گفتی بارداری؟؟
نانا: اره
تهیونگ: 😳کی؟؟
نانا: اول به یونهی گفتم
تهیونگ: کی گفتی اصلا کی رفتی پیشش😳
نانا: صبح 😜رفتم ازمایش دادم .. راستی تا یادم نرفته اینم بیبی چک و ازمایش خون گفتم شاید دوست داشته باشی بینیش
تهیونگ: ممنون میتونم اینارو خودم نگه دارم
نانا: اره عیبی نداره ... حالا ول کن این حرفارو من دلم لک زده برای بریدن این کیک
تهیونگ: باشه 😂راستی عروسی کوک و جیمین باهمه میدونستی باهم صحبت کردن له این فکر رسیدن اخر همین هفتس
نانا: واقعا😳😍
تهیونگ: ارع
اسلاید ها
کیک نانا
راه گلی که ته تو خونه دید
۱۳.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.