*پارت دهم*
شخص سوم :
ا.ت خون داد و خون رو به ته وصل کردن . سرشو رو تخت تهیونگ
گذاشته بود و اروم اشک میریخت . خودشو مقصر میدونست . حالش خیلی بد بود .با حس لمسای کسی روی موهاش سرشو بلند کرد .
+ته تو به هوش اومدی؟
دوید سمت پرستار بعد چند دقیقه دکتر اومد بالا سرشون و تهیونگو معاینه کرد .
=حالش خوبه تا دو ساعت دیگه سرم و خونش تموم میشن میتونید برید
+من خیلی ممونم ازتون
دکتر خم شد سمت تهیونگ .
=نمیدونم این خانم چه نسبتی باهاتون داره ولی خیلی دوستون داره اون
بهتون خون داد تمام مدت داشت گریه میکرد
تهیونگ لبخندی به ا.ت زد دستای ا.ت که محکم نگهشون داشته بود
رو توی مشتاش محکم تر کرد . انگار احساس میکرد قراره ا.ت رو
ازش بگیرن . محکم گرفته بودشون . با اون انگشتای یخش دستای گرم ا.ت رو گرفته بود .
دکتر بعد سفارش کردن به پرستار دور شد . دو تا نگهبان مثل بز بالا سر ا.ت و ته وایساده بودن .
+میشه گم شین؟
=نه وظیفمونه اینجا باشیم
+پس انقد بمونید تا زیر پاتون گوه سبز شه
نگهبان ها به هم نگاه کردن و یکم رفتن دور تر وایسادن . همچنان دو چشمی ته رو میپاییدن .
+احمق واقعا تو احمقی
-چرا؟
+من بهت قول دادم درستش میکنم چرا اینکارو کردی؟
-ا.ت شاید بتونی منو از دست دادگاه و اون دختره نجات بدی اما اسم من بد در رفته همه ازم متنفرن
+اون هم درست میشد نباید این غلطو میکردی
-چرا نمردم؟
+میگم احمقی بعد میگی چرا بیشعور خداتو شکر کن میدونی این چند ساعت مردمو زنده شدم؟
-این یعنی بخشیدیم؟
+نه
-پس یعنی هنوزم دوستم داری
+این چیو عوض میکنه؟
-به اینده امیدوارم میکنه امیدوارم میکنه میتونم دوباره داشته باشمت
+ هه...
-من خیلی بهت بدهکارم...از هر لحاظ
+به موقعش همه رو برام جبران میکنی
ته لبخند زد . دستاشو محکم تر گرفت .
-دوست ندارم...راستش عاشقتم
ا.ت لبخند زد .
+اون ماستای احمقی که از کمپانیت اومده بودن رو رد کردم برن
-چرا؟
+عین بز فقط نگاه میکردن من نبودم میکردنت تو قبر بعدم خدافظی
-هه
+یادشون رفته یه زمانی محبوبیت گروه با صدای تو بود
-حق دارن
+چیو حق دارن؟
-کی ارتیستی که تجاوز میکنه رو دوست داره؟
-اولا یه بارم قوانین رو گفتم خودت باید باور کنی بی گناهی دوما من
چشای ته بزرگ شد .
-تو دوسم داری؟
+اگه دستامو قطع نکنی اره
-شوخیه
+چه شوخی؟
-داری مسخرم میکنی؟
+علاوه بر احمق خرم هستی
-تو منو دوست داری؟
+خب دیگه پر رو نشو
تهیونگ چهرشو کیوت کرد
+اه اه لوس
-کیوت دوست نداری؟
+از دستت عصبانیم
تهیونگ چهرشو دوباره کیوت کرد .
-الان چی؟
ا.ت خندید
+پسره ی خل و چل . من میرم دنبال کارات خوب استراحت کن
تهیونگ لبخند زد .
-بازم ببخشید
+انقدر معذرت خواهی نکن پسرجون
-جوووووووووووووون
+کووووووووووفت من میرم دیگه
ا.ت خون داد و خون رو به ته وصل کردن . سرشو رو تخت تهیونگ
گذاشته بود و اروم اشک میریخت . خودشو مقصر میدونست . حالش خیلی بد بود .با حس لمسای کسی روی موهاش سرشو بلند کرد .
+ته تو به هوش اومدی؟
دوید سمت پرستار بعد چند دقیقه دکتر اومد بالا سرشون و تهیونگو معاینه کرد .
=حالش خوبه تا دو ساعت دیگه سرم و خونش تموم میشن میتونید برید
+من خیلی ممونم ازتون
دکتر خم شد سمت تهیونگ .
=نمیدونم این خانم چه نسبتی باهاتون داره ولی خیلی دوستون داره اون
بهتون خون داد تمام مدت داشت گریه میکرد
تهیونگ لبخندی به ا.ت زد دستای ا.ت که محکم نگهشون داشته بود
رو توی مشتاش محکم تر کرد . انگار احساس میکرد قراره ا.ت رو
ازش بگیرن . محکم گرفته بودشون . با اون انگشتای یخش دستای گرم ا.ت رو گرفته بود .
دکتر بعد سفارش کردن به پرستار دور شد . دو تا نگهبان مثل بز بالا سر ا.ت و ته وایساده بودن .
+میشه گم شین؟
=نه وظیفمونه اینجا باشیم
+پس انقد بمونید تا زیر پاتون گوه سبز شه
نگهبان ها به هم نگاه کردن و یکم رفتن دور تر وایسادن . همچنان دو چشمی ته رو میپاییدن .
+احمق واقعا تو احمقی
-چرا؟
+من بهت قول دادم درستش میکنم چرا اینکارو کردی؟
-ا.ت شاید بتونی منو از دست دادگاه و اون دختره نجات بدی اما اسم من بد در رفته همه ازم متنفرن
+اون هم درست میشد نباید این غلطو میکردی
-چرا نمردم؟
+میگم احمقی بعد میگی چرا بیشعور خداتو شکر کن میدونی این چند ساعت مردمو زنده شدم؟
-این یعنی بخشیدیم؟
+نه
-پس یعنی هنوزم دوستم داری
+این چیو عوض میکنه؟
-به اینده امیدوارم میکنه امیدوارم میکنه میتونم دوباره داشته باشمت
+ هه...
-من خیلی بهت بدهکارم...از هر لحاظ
+به موقعش همه رو برام جبران میکنی
ته لبخند زد . دستاشو محکم تر گرفت .
-دوست ندارم...راستش عاشقتم
ا.ت لبخند زد .
+اون ماستای احمقی که از کمپانیت اومده بودن رو رد کردم برن
-چرا؟
+عین بز فقط نگاه میکردن من نبودم میکردنت تو قبر بعدم خدافظی
-هه
+یادشون رفته یه زمانی محبوبیت گروه با صدای تو بود
-حق دارن
+چیو حق دارن؟
-کی ارتیستی که تجاوز میکنه رو دوست داره؟
-اولا یه بارم قوانین رو گفتم خودت باید باور کنی بی گناهی دوما من
چشای ته بزرگ شد .
-تو دوسم داری؟
+اگه دستامو قطع نکنی اره
-شوخیه
+چه شوخی؟
-داری مسخرم میکنی؟
+علاوه بر احمق خرم هستی
-تو منو دوست داری؟
+خب دیگه پر رو نشو
تهیونگ چهرشو کیوت کرد
+اه اه لوس
-کیوت دوست نداری؟
+از دستت عصبانیم
تهیونگ چهرشو دوباره کیوت کرد .
-الان چی؟
ا.ت خندید
+پسره ی خل و چل . من میرم دنبال کارات خوب استراحت کن
تهیونگ لبخند زد .
-بازم ببخشید
+انقدر معذرت خواهی نکن پسرجون
-جوووووووووووووون
+کووووووووووفت من میرم دیگه
۲۰.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.