ددی فاکر من 𝕡𝕒𝕣𝕥: ¹¹
``جیمین``
بعد اون حرفش رفت سمت لینا و به بازوش تیر زد
/نههههه*داد*
.
.
``لینا``
وقتی بهم تیر خورد حسی بدی بم وارد شد
از دوباره یه تیر دیگه به پام زد دیگه هیچی نفهمیدم
.
.
``کوک``
دیدم یونا داره بدو بدو میاد سمتم
بغلش کردم ک دیدم کل بدنش زخمه
.
.
/نه لینا تروخدا چشماتو باز کن هققققق
_دهنتو ببند جیمین*عه کوک 🗿*
*ای ددی بدنم
_جونم هیچی نیست خوب؟
.
.
``جیمین``
کوک اینا رفتن سوهو منو باز کرد
سریع رفتم لینا رو بردم بیمارستان
وقتی رفت اتاق عمل
بعد چند ساعت یهو دکتر امد
دکتر. اقا پارک ایشون....
.
.
.
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
تو ایام خماری خوش باشید🗿
حمایت یادتون نره :)
ببخشید کم شد🥺🫀
شرط: ³⁵ لایک
بعد اون حرفش رفت سمت لینا و به بازوش تیر زد
/نههههه*داد*
.
.
``لینا``
وقتی بهم تیر خورد حسی بدی بم وارد شد
از دوباره یه تیر دیگه به پام زد دیگه هیچی نفهمیدم
.
.
``کوک``
دیدم یونا داره بدو بدو میاد سمتم
بغلش کردم ک دیدم کل بدنش زخمه
.
.
/نه لینا تروخدا چشماتو باز کن هققققق
_دهنتو ببند جیمین*عه کوک 🗿*
*ای ددی بدنم
_جونم هیچی نیست خوب؟
.
.
``جیمین``
کوک اینا رفتن سوهو منو باز کرد
سریع رفتم لینا رو بردم بیمارستان
وقتی رفت اتاق عمل
بعد چند ساعت یهو دکتر امد
دکتر. اقا پارک ایشون....
.
.
.
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
تو ایام خماری خوش باشید🗿
حمایت یادتون نره :)
ببخشید کم شد🥺🫀
شرط: ³⁵ لایک
۱۸.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.