تولد آلفا
تولد آلفا ♤° p¹⁸
ویو نویسنده
کوک رفت طبقه ی بالا توی یکی از اتاق ها ، روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد، صورتش پر از عرق سرد بود و ناله هاش و درداش رو توی خودش نگه میداشت. کیونگ رفت توی حال ولی کوک رو ندید.
کیونگ: امممم..ولی جیمین کوک اینجا نیس!
جیمین: من دیگه نمیدونم، آخرین بار اینجا بود.
تهیونگ: شاید کمر دردی چیزی گرفته رفته بالا تا دوباره بخوابه.
کیونگ: خیلی خوب...من میرم بالا دنبالش!
تهیونگ: منم باهات میام!
جیمین: من چیکار کنم؟
تهیونگ: بشین به کارهای بدت فکر کن! هیچکس حق اینکه همسرم رو اذیت کنه رو نداره!
کیونگ: اوه اوه کوک کجایی که ببینی شوهرت تبدیل به تایگر شد !
تهیونگ: کیونگگگگگگ.
کیونگ: خیلی خوب باشه...حالا دوس داری بریم همسرت رو پیدا کنیم یا نه!
تهیونگ: اوووو به کلی یادم رفت. بریم چاگیم رو پیدا کنیم.
کیونگ و تهیونگ دونه به دونه اتاق هارو میگشتن تا اینکه بالاخره کوک رو پیدا کردن. هردوشون از اون صحنه ای که جلوی چششون بود شکه شده بودن!
تهیونگ: کوک؟
کیونگ: کوک چی شده؟
کوک: اوووممممممم...آههههههه..واییییییی
تهیونگ و کیونگ به چشاش هم دیگه زل زده بودن!
کیونگ سریع رفت نبض کوک رو گرفت. بعد خندش گرفت ولی دوباره جدی شد!
تهیونگ: کیونگگگگگ... چی شدههههه...کوک چش شداههه (گریه)
کیونگ: ای بابا بس کن دیگه ته! مثلا بابا شدی این چه وضعیه. فقط بهم بگید دیشب بعد از اینکه ما خوابیدیم چیکار کردی؟؟
تهیونگ بعد از شنیدن این جمله گوته هاش از شدت قرمز شدن ذوب شد!
تهیونگ: ف..فقط دو تا کیس بود..راست میگممم!
کوک: تهیونگگگگگ....مطمئنی که دوتا کیس بودددد؟!
کیونگ: تهیونگ! یعنی من باید عمه چی رو بهت بگم، یعنی نمیدونستی که توی دوران بارداری رابطه داشته باشید!؟
تهیونگ: کیونگ فقط یه کوچولو بود! تازه خودش هم اینو خواست! تقصیر من نبود.
کیونگ: تقصیر جفتتون بود! این از کرم درونیه کوک و اینم تهیونگ که انگاری این کار رو دوس داره؟!
کوک: عهههههههه.. به فسقلی های مامی نگو کرم!
کیونگ: با بچه هات نبودم آی کیو، با خودت بودم!
(کوک حالش خوب شد راستی!!!)
جیمین: شماها اون بالا چیکار میکنید؟ زایمان؟!! بیاید صبحانه..صبحانه هم نه! ناهار. (بلند)
کیونگ: الان میایم! آقای کیم تهیونگ ، کوک تا وقتی که نگفتم نباید رابطه داشته باشه!
تهیونگ: ببخشید!
کیونگ: بلند شید بریم!
کوک: ته یه کمک بده!
تهیونگ: بیا عشقم!
.....
ویو نویسنده
کوک رفت طبقه ی بالا توی یکی از اتاق ها ، روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد، صورتش پر از عرق سرد بود و ناله هاش و درداش رو توی خودش نگه میداشت. کیونگ رفت توی حال ولی کوک رو ندید.
کیونگ: امممم..ولی جیمین کوک اینجا نیس!
جیمین: من دیگه نمیدونم، آخرین بار اینجا بود.
تهیونگ: شاید کمر دردی چیزی گرفته رفته بالا تا دوباره بخوابه.
کیونگ: خیلی خوب...من میرم بالا دنبالش!
تهیونگ: منم باهات میام!
جیمین: من چیکار کنم؟
تهیونگ: بشین به کارهای بدت فکر کن! هیچکس حق اینکه همسرم رو اذیت کنه رو نداره!
کیونگ: اوه اوه کوک کجایی که ببینی شوهرت تبدیل به تایگر شد !
تهیونگ: کیونگگگگگگ.
کیونگ: خیلی خوب باشه...حالا دوس داری بریم همسرت رو پیدا کنیم یا نه!
تهیونگ: اوووو به کلی یادم رفت. بریم چاگیم رو پیدا کنیم.
کیونگ و تهیونگ دونه به دونه اتاق هارو میگشتن تا اینکه بالاخره کوک رو پیدا کردن. هردوشون از اون صحنه ای که جلوی چششون بود شکه شده بودن!
تهیونگ: کوک؟
کیونگ: کوک چی شده؟
کوک: اوووممممممم...آههههههه..واییییییی
تهیونگ و کیونگ به چشاش هم دیگه زل زده بودن!
کیونگ سریع رفت نبض کوک رو گرفت. بعد خندش گرفت ولی دوباره جدی شد!
تهیونگ: کیونگگگگگ... چی شدههههه...کوک چش شداههه (گریه)
کیونگ: ای بابا بس کن دیگه ته! مثلا بابا شدی این چه وضعیه. فقط بهم بگید دیشب بعد از اینکه ما خوابیدیم چیکار کردی؟؟
تهیونگ بعد از شنیدن این جمله گوته هاش از شدت قرمز شدن ذوب شد!
تهیونگ: ف..فقط دو تا کیس بود..راست میگممم!
کوک: تهیونگگگگگ....مطمئنی که دوتا کیس بودددد؟!
کیونگ: تهیونگ! یعنی من باید عمه چی رو بهت بگم، یعنی نمیدونستی که توی دوران بارداری رابطه داشته باشید!؟
تهیونگ: کیونگ فقط یه کوچولو بود! تازه خودش هم اینو خواست! تقصیر من نبود.
کیونگ: تقصیر جفتتون بود! این از کرم درونیه کوک و اینم تهیونگ که انگاری این کار رو دوس داره؟!
کوک: عهههههههه.. به فسقلی های مامی نگو کرم!
کیونگ: با بچه هات نبودم آی کیو، با خودت بودم!
(کوک حالش خوب شد راستی!!!)
جیمین: شماها اون بالا چیکار میکنید؟ زایمان؟!! بیاید صبحانه..صبحانه هم نه! ناهار. (بلند)
کیونگ: الان میایم! آقای کیم تهیونگ ، کوک تا وقتی که نگفتم نباید رابطه داشته باشه!
تهیونگ: ببخشید!
کیونگ: بلند شید بریم!
کوک: ته یه کمک بده!
تهیونگ: بیا عشقم!
.....
۴.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.