طلوعی پس از خورشید part4
طلوعی پس از خورشید
𝐏𝐚𝐫𝐭: 4
ا/ت: چیی این گونه منو بوسید یعنی نفهمید خودمو زده بود به خواب یا از قصد کرد نکنه دوسم داشته باشه یا خداا
نامه رو از کنارم برداشتم
جونگکوک: می دونی که ات قرار بود زن من شه از اونجایی که قرار بود ملکه شه پس باید بچه ام می اورد برای جانشین من مجبور شدم به پدرم دروغ بگم که نمی تونی باردار شی اگه پدرم اومد همینارو می گی فهمیدی و این موضوع که تو ا/ت نیسی بین منو و خدت می مونه فهمیدی
ا/ت: هن خدایا ببین بین کیا افتادم هعی
نامه رو انداختم سطل زباله
ا/ت: اگه موقعه ایدکه خدمتکارا بخوان بیان بردار ان نظرشون جلب کنه بردارن همه می فهمن اینجوری نمی شه
نامه رو برداشتم از اون جایی که یه چند وقتی سیگار می کشیدم قبلا همیشه فندک تو جیبم داشتم فندک رو برداشتم و نامه رو اتیش زدم دیگه داشت کامل می سوخت اخرش بود دود داخل اتاق پخش شد و خود به خود دزدگیر اتش سوزی روشن شد و صداش پخش شد اب کلا ریخت تو اتاقم
یه هو در اتاقم محکم باز شد همه ریختن منم مثل ادمای معتادد نشسته بودم که اونو اتیش بزنم(سممم)
جونککوک: ا/ت معلوم هست چیکار می کنی دزدگیر براچی روشن شد
ا/ت: داشتم اینو اتیش می زدم
جونگکوک: اشغالی رو برای من نزاشتن عا
جونگکوک: چیز خواستی نیست می تونید برید بیرون به کاراتون برسید
همه رفتن بیرون و درو بست
جونگکوک: ا/ت چرا داری برگه ای که من دادم بتو اتیش می زنی می دونم مجبوری شاید ام راضی نباشی
ا/ت: نه بابا گفتم اشغالی کنجکاو می شن وردمی دارن می خونن منم با اتیش زدن نابودش کردم
جونگکوک: نه نمی خونن کسی جرئت دست زدن نداره
ا/ت: اها ولی من مطمئن شدم خیالم راحت تره اینجوری
جونگکوک: من دیگه می رم توعم کم شر درست کن
کوک رفت و درو بشتش بست
جونگکوک: ببین صروزه چه قشقله ای تو قصر به پا کرده (خنده ریز)
بعد ۱ساعت خدتمکارا اتاقم رو تمیز کردن
از اوندجایی که حوصلم سر رفته بود یه دونه از اون لباس هایی که شبیه لباس عروسی بود رپ انتخواب کردم به نظر قشنگ می اومد منم می خواستم تستش کنم برداشتم و پوشیدم ارایش ملایمی کرردم موهام رو درست کردم
یه گوشی داخل اون جیب بود برداشتمش
ا/ت: یه این عکسای منه که ع ن این همون ات است که شبیه منه و من الان جاشو پر کردم چون مرده اره
داشتم عکساش رو نگا می کردم
ا/ت: ع این همونه پشره تهیونگ ع فک کنم
با لمس دوباره گوشی یه چی مثل برق مثل تصویر تلوزیون تو ذهنم نمایان شد
﴿ا/ت: تهیونگ واقعا می خوای اینکارو کنی منم خودمو می کشم
برداشتن چاقو زدن به سمت قلب ولی اشتباهی می خوره به سمت قفسه سینه و ترقوه جونگکوک: نههه ا/ت اینکارو نکن ﴾
یه هو بیهوش اومدم
جونگکوک: ا/ت بازم بیهوش شدی چرا حالت خوبه
از دید جونگکوک☆
حوصلم سر رفته بود پس رفتم به ا/ت سر بزنم وقتی رفتم دیدم با یه لباس خیلی قشنگ و مجلسی روی زمین افتاده بود هر چقدر صداش می کردم هیچی وقتی رو تخت گذاشتمش اشک از گوشه چشمامش می اومد که یه هو دیدم تهیونگ رو صدا زد نه من نمی زارم تهیونگ این ا/ت ام از من بگیره
جونگکوک: ا/ت کم تهیونگ رو صدا بزن تا کی می خوای بفهمی من دوست دارم و پیشتم و تهیونگ......
ادامه دارد
(عکس لباس های که ا/ت می پوشه رو براتون می زارم)
لایک و کامنت یادتون نره☺️❤
𝐏𝐚𝐫𝐭: 4
ا/ت: چیی این گونه منو بوسید یعنی نفهمید خودمو زده بود به خواب یا از قصد کرد نکنه دوسم داشته باشه یا خداا
نامه رو از کنارم برداشتم
جونگکوک: می دونی که ات قرار بود زن من شه از اونجایی که قرار بود ملکه شه پس باید بچه ام می اورد برای جانشین من مجبور شدم به پدرم دروغ بگم که نمی تونی باردار شی اگه پدرم اومد همینارو می گی فهمیدی و این موضوع که تو ا/ت نیسی بین منو و خدت می مونه فهمیدی
ا/ت: هن خدایا ببین بین کیا افتادم هعی
نامه رو انداختم سطل زباله
ا/ت: اگه موقعه ایدکه خدمتکارا بخوان بیان بردار ان نظرشون جلب کنه بردارن همه می فهمن اینجوری نمی شه
نامه رو برداشتم از اون جایی که یه چند وقتی سیگار می کشیدم قبلا همیشه فندک تو جیبم داشتم فندک رو برداشتم و نامه رو اتیش زدم دیگه داشت کامل می سوخت اخرش بود دود داخل اتاق پخش شد و خود به خود دزدگیر اتش سوزی روشن شد و صداش پخش شد اب کلا ریخت تو اتاقم
یه هو در اتاقم محکم باز شد همه ریختن منم مثل ادمای معتادد نشسته بودم که اونو اتیش بزنم(سممم)
جونککوک: ا/ت معلوم هست چیکار می کنی دزدگیر براچی روشن شد
ا/ت: داشتم اینو اتیش می زدم
جونگکوک: اشغالی رو برای من نزاشتن عا
جونگکوک: چیز خواستی نیست می تونید برید بیرون به کاراتون برسید
همه رفتن بیرون و درو بست
جونگکوک: ا/ت چرا داری برگه ای که من دادم بتو اتیش می زنی می دونم مجبوری شاید ام راضی نباشی
ا/ت: نه بابا گفتم اشغالی کنجکاو می شن وردمی دارن می خونن منم با اتیش زدن نابودش کردم
جونگکوک: نه نمی خونن کسی جرئت دست زدن نداره
ا/ت: اها ولی من مطمئن شدم خیالم راحت تره اینجوری
جونگکوک: من دیگه می رم توعم کم شر درست کن
کوک رفت و درو بشتش بست
جونگکوک: ببین صروزه چه قشقله ای تو قصر به پا کرده (خنده ریز)
بعد ۱ساعت خدتمکارا اتاقم رو تمیز کردن
از اوندجایی که حوصلم سر رفته بود یه دونه از اون لباس هایی که شبیه لباس عروسی بود رپ انتخواب کردم به نظر قشنگ می اومد منم می خواستم تستش کنم برداشتم و پوشیدم ارایش ملایمی کرردم موهام رو درست کردم
یه گوشی داخل اون جیب بود برداشتمش
ا/ت: یه این عکسای منه که ع ن این همون ات است که شبیه منه و من الان جاشو پر کردم چون مرده اره
داشتم عکساش رو نگا می کردم
ا/ت: ع این همونه پشره تهیونگ ع فک کنم
با لمس دوباره گوشی یه چی مثل برق مثل تصویر تلوزیون تو ذهنم نمایان شد
﴿ا/ت: تهیونگ واقعا می خوای اینکارو کنی منم خودمو می کشم
برداشتن چاقو زدن به سمت قلب ولی اشتباهی می خوره به سمت قفسه سینه و ترقوه جونگکوک: نههه ا/ت اینکارو نکن ﴾
یه هو بیهوش اومدم
جونگکوک: ا/ت بازم بیهوش شدی چرا حالت خوبه
از دید جونگکوک☆
حوصلم سر رفته بود پس رفتم به ا/ت سر بزنم وقتی رفتم دیدم با یه لباس خیلی قشنگ و مجلسی روی زمین افتاده بود هر چقدر صداش می کردم هیچی وقتی رو تخت گذاشتمش اشک از گوشه چشمامش می اومد که یه هو دیدم تهیونگ رو صدا زد نه من نمی زارم تهیونگ این ا/ت ام از من بگیره
جونگکوک: ا/ت کم تهیونگ رو صدا بزن تا کی می خوای بفهمی من دوست دارم و پیشتم و تهیونگ......
ادامه دارد
(عکس لباس های که ا/ت می پوشه رو براتون می زارم)
لایک و کامنت یادتون نره☺️❤
۶۰.۶k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.