"حسرت"
"حسرت"
چندپارتی جونگکوک...
«پیج فیک: @love.story »
عاشقانه به دختر رو به روش خیره شده بود و لحظه شماری میکرد تا بتونه یه روزی حرف هایی که روی قلبش سنگینی میکرد رو به دختر بگه
اما چشمهای دختر جایی دیگه ای میچرخید
و بعد از پیدا کردن فرد موردعلاقش دوست چندین ساله اش رو به اغوش گرفت و جیغ خفیفی از روی ذوق کشید
"وایییی...جونگکوک...خیلی جذابهه...به نظرت اگه بهش بگم منو رد میکنه؟"
برای لحظه ای احساس شک و تردید به سراغ دختر اومد
دستاشو نوازش وار پشتش کشید تا بهش کمی دلگرمی بده
"هیش...خونسردیتو حفظ کن! امکان نداره دختری به این زیبایی رو رد کنه...تو فوق العاده هستی هی جین!"
تو دل خودش غوغا بود.
اما جرعت این که ذوق دوستشو کور کنه،فقط برای اینکه احساسش رو بگه نداشت.
جونگکوک به چشمهای هی جین خیره مونده بود
تو دلش میگفت: چطور میتونی این عشقی که بهت دارمو نبینی؟
سخت بود!
خیلی سخت...احساساتش جلوی چشمش خودکشی میکردن و کاری از دست اون برنمیومد.
هی جین رو به طرف پسر جذابی با موهای خرمایی که روی نیمکت نشسته بود هل داد
"برو بهش بگو چه حسی داری...مطمئنم اونم قبولت میکنه"
بغض سنگینی توی گلوش نشسته بود و سعی داشت تا مخفیش کنه
هی جین به سمت پسر قدم قدم نزدیک میشد
و با هر قدمش بیشتر قلب جونگکوک ترک برمیداشت
ادامه دارد...
چندپارتی جونگکوک...
«پیج فیک: @love.story »
عاشقانه به دختر رو به روش خیره شده بود و لحظه شماری میکرد تا بتونه یه روزی حرف هایی که روی قلبش سنگینی میکرد رو به دختر بگه
اما چشمهای دختر جایی دیگه ای میچرخید
و بعد از پیدا کردن فرد موردعلاقش دوست چندین ساله اش رو به اغوش گرفت و جیغ خفیفی از روی ذوق کشید
"وایییی...جونگکوک...خیلی جذابهه...به نظرت اگه بهش بگم منو رد میکنه؟"
برای لحظه ای احساس شک و تردید به سراغ دختر اومد
دستاشو نوازش وار پشتش کشید تا بهش کمی دلگرمی بده
"هیش...خونسردیتو حفظ کن! امکان نداره دختری به این زیبایی رو رد کنه...تو فوق العاده هستی هی جین!"
تو دل خودش غوغا بود.
اما جرعت این که ذوق دوستشو کور کنه،فقط برای اینکه احساسش رو بگه نداشت.
جونگکوک به چشمهای هی جین خیره مونده بود
تو دلش میگفت: چطور میتونی این عشقی که بهت دارمو نبینی؟
سخت بود!
خیلی سخت...احساساتش جلوی چشمش خودکشی میکردن و کاری از دست اون برنمیومد.
هی جین رو به طرف پسر جذابی با موهای خرمایی که روی نیمکت نشسته بود هل داد
"برو بهش بگو چه حسی داری...مطمئنم اونم قبولت میکنه"
بغض سنگینی توی گلوش نشسته بود و سعی داشت تا مخفیش کنه
هی جین به سمت پسر قدم قدم نزدیک میشد
و با هر قدمش بیشتر قلب جونگکوک ترک برمیداشت
ادامه دارد...
۱۴.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.