پارت اول : دلقک مریض
پارت اول : دلقک مریض
من ات هستم ی دختر پولدار و خوشگل
من ی خوانواده بزرگ و قانون مدار دارم
اما خیلی وقتا همین قانون ها باعث ناراحتی من میشه
ی روز داشتم میخوابیدم که پدرم اومد داخل اتاقم
پدرم خیلی مرد عصبی و جدی بود
ی داد بلند زد و گفت
پدر ات : اتتتتتتتت پاشو
ات : چیشده پدر
پدر ات : جمعه همین هفته عروسیته
ات : چی
پدر ات : گفتم که عروسیته
من با مدیر بویی حرف زدم قراره با پسرش که پولدار ترین و مافیا ترین پسر کره هست ازدواج کنی خوشحال باش
ات : پدر چی میگی من نمیخوام ازدواج کنم
پدر ات : مگه دست توعه
ات : پدر لطفا
پدر ات : خفه شو
وقتی از اتاق رفت بیرون حسابی گریه کردم
زیر چشمام سیاه شده بود
گرفتم خوابیدم
وقتی بیدار شدم
رفتم دانشگاه اونجا دوستم جنی رو دیدم
جنی : ات چطوری
ات : خوبم تو چطوری
جنی : منم خوبم میای بریم ی انرژی زا بگیریم
ات : الان زنگ میخوره باید بریم سر کلاس
جنی : خوب زنگ بعد
ات : اوکی
آروم آروم رفتیم سر کلاس و معلم اومد
معلم : امروز ی دانش آموز جدید
داریم بیا تو
جنی : وای چه پسر خوشگلی
معلم : خودتو معرفی کن
کوک : من جان کوک هستم
ات : هی
جنی : چیه چرا گرفته ای
ات : پدرم میخواد من با پسر مدیر بویی ازدواج کنم
جنی : آخی راستی میدونستی دیشب
جیمین بهم اعتراف کرد عاشقمه
ات : وایی راست میگی
جنی : آره معلومه
جیمین : سلام دخترا
جنی : سلام عزیزم
ات : سلام
جیمین : با دوستم کوک آشنا شوید
کوک : سلام
ات : سلام از آشناییت خوشبختم
کوک : منم همین طور
جنی : او میگم بیاید ی اکیپ چهار نفره بسازیم
ات : خوبه
کوک : مشکلی نیست
جیمین : برای منم مشکلی نیست
جنی : اوکی فردا ساعت ۷ کنار پارک اونچون آماده باشید
ات : اوکی
❌️شرط پارت بعد : لایکا ۱۰ تا بشه❌️
من ات هستم ی دختر پولدار و خوشگل
من ی خوانواده بزرگ و قانون مدار دارم
اما خیلی وقتا همین قانون ها باعث ناراحتی من میشه
ی روز داشتم میخوابیدم که پدرم اومد داخل اتاقم
پدرم خیلی مرد عصبی و جدی بود
ی داد بلند زد و گفت
پدر ات : اتتتتتتتت پاشو
ات : چیشده پدر
پدر ات : جمعه همین هفته عروسیته
ات : چی
پدر ات : گفتم که عروسیته
من با مدیر بویی حرف زدم قراره با پسرش که پولدار ترین و مافیا ترین پسر کره هست ازدواج کنی خوشحال باش
ات : پدر چی میگی من نمیخوام ازدواج کنم
پدر ات : مگه دست توعه
ات : پدر لطفا
پدر ات : خفه شو
وقتی از اتاق رفت بیرون حسابی گریه کردم
زیر چشمام سیاه شده بود
گرفتم خوابیدم
وقتی بیدار شدم
رفتم دانشگاه اونجا دوستم جنی رو دیدم
جنی : ات چطوری
ات : خوبم تو چطوری
جنی : منم خوبم میای بریم ی انرژی زا بگیریم
ات : الان زنگ میخوره باید بریم سر کلاس
جنی : خوب زنگ بعد
ات : اوکی
آروم آروم رفتیم سر کلاس و معلم اومد
معلم : امروز ی دانش آموز جدید
داریم بیا تو
جنی : وای چه پسر خوشگلی
معلم : خودتو معرفی کن
کوک : من جان کوک هستم
ات : هی
جنی : چیه چرا گرفته ای
ات : پدرم میخواد من با پسر مدیر بویی ازدواج کنم
جنی : آخی راستی میدونستی دیشب
جیمین بهم اعتراف کرد عاشقمه
ات : وایی راست میگی
جنی : آره معلومه
جیمین : سلام دخترا
جنی : سلام عزیزم
ات : سلام
جیمین : با دوستم کوک آشنا شوید
کوک : سلام
ات : سلام از آشناییت خوشبختم
کوک : منم همین طور
جنی : او میگم بیاید ی اکیپ چهار نفره بسازیم
ات : خوبه
کوک : مشکلی نیست
جیمین : برای منم مشکلی نیست
جنی : اوکی فردا ساعت ۷ کنار پارک اونچون آماده باشید
ات : اوکی
❌️شرط پارت بعد : لایکا ۱۰ تا بشه❌️
۳.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.