عاقبت اعتماد⛓️(9)

عاقبت اعتماد⛓️(9)
راوی=خلاصه بعد از اینکه حذفشون تموم شد رفتن خونشون
جیمین
چند روز دیگه ب ات خبر میدم و میگم ک لی هان رو براش گیر انداختم و بعد تبق(درست نوشتم؟)
نقشه پیش میرم

لی هان
نقشه ای ک جیمین گفت عالی بود و منم ب خواستم می رسم و این عالیه منم همین رو میخواستم

ات
وقتی بیدار شدم ساعت 8 بود وای چقد خوابیدم پاشدم رفتم غذا درس کنم تا ساعت 8و40 دیقه غذام حاضر شد غذام رو خوردم دا‌شتم ظرفا رو میزاشتم تو سینک ک گوشیم زنگ خورد سریع ظرفا رو گذاشتم تو سینک و رفتم گوشی رو برداشتم *پارک جیمین* تماس رو وصل کردم (جیمین ج/ات ا)
مکالمه$
ا. سلام
ج. سلام
ا.....
ج. لی هان رو پیدا کردم میدونم کجاس فقط یه چن روز وقت لازم دارم تا گیرش بندازم
ا. آها.....
ج.......
ا...
پایان مکالمه§

ات
از اینکه چند روز دیگه انتقام پدر مادرم رو میگیرم خیلی خوشحالم.....بی صبرانه منتظر اون روزم
9 سال صبر کردم این چند روزم روش بلاخره کابوس هام ب پایان میرسن

ادامه دارد...
یه حمایتمون نشه؟ 💖🖤💖🖤💖