فقط یک خبر ۱۵ ساله. (پارت ۶)

ویو پارمیس
صبح پاشدم رفتم چرخیدم ور فتم صبحونه خوردم و برای بچه ها هم صبحونه درست کردم رفتم اتاقم یه حموم ۲۰ مینی کردم اومدم بیرون موهامو خشک کردم و یک کراپ با شلوارک پوشیدم رفتم سمت اتاق بچه ها رفتم اتاق اول اترین بیدار کنم که دیدم اشتباهی اومدم اتاق روشا روشا رو بیدار کردم روشا رفت سراغ اترین تا اونو بیدار کنه منم رفتم ملیسا رو بیدار کنم که هرکاری کردم بیدار نشد بشگونش گرفتم یکم تکون خورد بلند نشد که دیدم یهو اترین و روشا اومدن که گفتند :بیدار نمیشه . نه گفتم :انگارنه
یهو روشا‌گفت وایستاد یک فکر خوب دارم
یهو روشا رفت پایین ما داشتیم فکر می‌کردیم که روشا داره به چی فکر میکنه که دیدی رفت یکپارچه خیس و یک لیوان آب یخ آورد و ریخت رو ملیسا و به میگفت در برید و قائم شی. ماهم همینکار انجام دادیم که دیدیم ملیسا باعصبانیت داره دنبال ما میگرده که یهو اترین زد زیر خند که ملیسا یهو گفت : پیداتون کردم
تا سرشو آورد پایین و زیر اوپن دید ما جیغ زدیم و فرار کردیم اینور و اونور که یهو من گفتم :کار روشا بود و ملیسا همش از اینور به اونو فقط دنبال روشا می‌کرد

پچه از پارت ۷ شروع میشه که بابی تی اس آشنا میشن