تک پارتی جیهوپ🧸💗
توی پارک قدم میزدم و فقط زمزمه میکردم
اون بدون من حالش خوبه!:)
اون بدون من حالش خوبه!:)
اون بدون من حالش خوبه!:)
باد پاییزی شروع وزیدن میکرد و برگ های زرد و نارنجی و به این ور و اونور هدایت میکرد
باد واسطه شد که موهای دخترک به حرکت در بیاد موهای لخت و بلند خرمایی رنگش همه رو دیوونه خودش میکرد اون چشمای قهوه ای رنگش اون لب های قلوه ای صورتیش اون پوست سفیدش همه رو شیفته خودش میکرد
خسته از همه چیز و همه کس بودم
حوصله راه رفتن نداشتم پس رو اولین نیمکتی که دیدم نشستم بغل ی پسر جون نشستم میخواستم فوضولی نکنم اما نمیشد اون پسر به شکل فوقالعاده ای زیبا بود نمیتونیستم چشم ازش بردارم پس دوباره اون روی پرو و فضولم فعال شد
+ببخشید آقا میتونم بپرسم اسمتون چیه؟
_مهمه
+اممم خب نه خواستم با هم درد و دل کنیم
_هوسوک...جانگ هوسوک
+منم هوانگ ا/ت هستم خوشبختم
پسرک سری تکون دادم و لبش رو با زبونش خیس کرد و با تردید شروع به پرسش سوالی از دخترک شد
_احیانا اگر فضولی نباشه میتونم بپرسم توی رابطه ای یا نه؟
+خب چطوری بگم بودم اما خیانت کرد باعث شد عشقی که ۱۰ سال بهش داشتم تبدیل به نفرت شه از بچگی عاشقش بودم اما اون هعیی (لبخند تلخی به پسرک زد)
_اووو متاسفم ولی چه جالب منم خیانت دیدم از عشق چندین ساله ام پس هم دردیم
..........[پنچ سال بعد]...........
+هوسوکاا بیا ببین پسر شیطونیت چیکار کرده زده با توپ گلدون و شکسته
_افرین پسرم آفرین همینطوری مامانی رو حرص بدعه اون کتکای که خوردم ازشو تلافی کن پسرم 💅🏻😐
+هوسوک(با داد)
«نیم ساعت فقط دخترک با کفگیر دنبال پسرک بود»
¥ایا دکمه تعویض مامان و بابا وجود نداره(با لحن بچگونه)
+_نههههه
و بعد سه تایی میزنن زیر خنده
___________________________________
بعضی وقتا موقعی که از همه کس بریدی و ضربه
خوردی ی شخص وارد زندگیت میشه که اصلا فکرشو
نمیکردی ایندت رو با اون بسازی و تا ابد خوشبخت
زندگی کنی.....:))
پایان💗
اون بدون من حالش خوبه!:)
اون بدون من حالش خوبه!:)
اون بدون من حالش خوبه!:)
باد پاییزی شروع وزیدن میکرد و برگ های زرد و نارنجی و به این ور و اونور هدایت میکرد
باد واسطه شد که موهای دخترک به حرکت در بیاد موهای لخت و بلند خرمایی رنگش همه رو دیوونه خودش میکرد اون چشمای قهوه ای رنگش اون لب های قلوه ای صورتیش اون پوست سفیدش همه رو شیفته خودش میکرد
خسته از همه چیز و همه کس بودم
حوصله راه رفتن نداشتم پس رو اولین نیمکتی که دیدم نشستم بغل ی پسر جون نشستم میخواستم فوضولی نکنم اما نمیشد اون پسر به شکل فوقالعاده ای زیبا بود نمیتونیستم چشم ازش بردارم پس دوباره اون روی پرو و فضولم فعال شد
+ببخشید آقا میتونم بپرسم اسمتون چیه؟
_مهمه
+اممم خب نه خواستم با هم درد و دل کنیم
_هوسوک...جانگ هوسوک
+منم هوانگ ا/ت هستم خوشبختم
پسرک سری تکون دادم و لبش رو با زبونش خیس کرد و با تردید شروع به پرسش سوالی از دخترک شد
_احیانا اگر فضولی نباشه میتونم بپرسم توی رابطه ای یا نه؟
+خب چطوری بگم بودم اما خیانت کرد باعث شد عشقی که ۱۰ سال بهش داشتم تبدیل به نفرت شه از بچگی عاشقش بودم اما اون هعیی (لبخند تلخی به پسرک زد)
_اووو متاسفم ولی چه جالب منم خیانت دیدم از عشق چندین ساله ام پس هم دردیم
..........[پنچ سال بعد]...........
+هوسوکاا بیا ببین پسر شیطونیت چیکار کرده زده با توپ گلدون و شکسته
_افرین پسرم آفرین همینطوری مامانی رو حرص بدعه اون کتکای که خوردم ازشو تلافی کن پسرم 💅🏻😐
+هوسوک(با داد)
«نیم ساعت فقط دخترک با کفگیر دنبال پسرک بود»
¥ایا دکمه تعویض مامان و بابا وجود نداره(با لحن بچگونه)
+_نههههه
و بعد سه تایی میزنن زیر خنده
___________________________________
بعضی وقتا موقعی که از همه کس بریدی و ضربه
خوردی ی شخص وارد زندگیت میشه که اصلا فکرشو
نمیکردی ایندت رو با اون بسازی و تا ابد خوشبخت
زندگی کنی.....:))
پایان💗
۱۳.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.