پارت هشت :همینطور که توی بغلش گریه میکردم که دیدم صدای در
پارت هشت :همینطور که توی بغلش گریه میکردم که دیدم صدای در اومد برگشتیم سمتش کوک بود! داشت با بهت و شک نگامون میکرد که دیدم پوزخندی زد خواستم چیزی بگم که دستشو به معنای حرف نزن آورد بالا _ ا.ت حداقل اگه دوسش داشتی باهام ازدواج نمیکردی و با احساسم بازی نمیکردی..+ کوکا.._ ا.تهیچی نگو هیچی نگو صداش میلرزید و سریع از اتاق خارج شد اشکتوی چشمام جمع شد اون بد برداشت کرده بود بد برداشت کرده بود.. سریع از روی تخت بلند شدم برم که دیدم پام آسیب دیده و کمرم گرفت خواستم بیوفتم که ته کمرمو گرفت از ته دلگیر بودم دستشو پس زدم اما نتونستم تعادلمو حفظ کنم و خوردم زمین ته نگران اومد سمتم میخواست بلندم کنه که دستشو پس زدم - ا.ت بیا بلندت کنم میخوری زمین چشمامو بهش دوختم دیگه حسی به چشماش نداشتم هیچ حسی + ته برو کنار با داد ته هیچ چیزی نگفت خواستم بلند شم که باز داشتم میوفتادم که بلندم کرد + منو بزار پاییننن -ا.ت لجبازی نکن + نمیخوام کوک باز دچار سو تفاهم بشه الآنم ازم درگیره فکر میکنه خیانت کردم بزار منو پاییننننن اما منو نداشت پایین + بزارم پاییننن با جیغغغ - ا.ت لجبازی نکن با داد منو گذاشت روی تخت و گفت - بشین تا برم برات آبمیوه بگیرم بعد از چند دقیقه صدای گریه دخترم اومد الهی مامان فدات شه کالسکه رو دستشو کشیدم سمت خودم و دخترمو از توی کالسکه برداشتم داشت گریه میکرد منم یاد کوک افتادم تازه فهمیدم که کوکو دوست دارم زدم زیر گریه همراه دخترم از بس صدای گریه من بلند بود که صدای گریه مین هو توی صدای من گم شد دلم گرفت که کوک عشقم بد برداشت کرده بود گوشیمو برداشتم شماره کوکو گرفتم بار اول جواب نداد گریم بیشتر شد به حدی که دخترم از بس گریه کرد خوابید و من هنوز داشتم بلند زار میزدم که بعد از سه بار زنگ زدن جواب داد _ چته چرا زنگ زدی با صدای گریه بلندم آروم گرفت _ ا.ت ا.ت چرا اینجوری گریه میکنی + کوکا ببخشید ببخشید اشتباه دیدی بخدا من داشتم گریه میکردم بغلم کرد که آرومم کنه ببخشید کوکا من بدون تو میمیرم با بلندتر زدم زیر گریه از ته قلبم گریه میکردم کوک میگفت ا.ت گریه نکن اما من گریه میکردم گریم شدید تر میشد + کوکا بیا پیشم خواهش میکنم هق هق _ باش الان میام باش و تلفن قطع شد داشتم گریه میکردم و بچه رو داخل کالسکه گذاشتم که ته اومد نگاش کردم و گریم بیشتر شد - چی شده؟ با نگرانی + ته خواهش میکنم برو خواهش میکنم ته تا خواست حرفی بزنه که گفتم + ته خواهش میکنم ته تو چشمام زل زد - فقط اینکه چشمات خیلی خوشگله.. و رفت اما حسی نسبت به حرفش نداشتم داشتم گریه میکردم که یهو کوک وارد شد تا دیدمش آرامش گرفتم از تخت اومدم پایین که برم پیشش که باهام طاقت نداشت و افتادم زمین کوک دوید سمتم با دیدن چهرش گریم بیشتر شد خودمو توی بغلش پرت کردم اونم متقابل بغلم کرد + کوکا بخدا من خیانت نکردم بخدا نکردم کوکبخدا ناراحت بودم بغلم کرد ببخشید و بلند تر گریه کردم کوک منو توی بغلش فشرد _ ببخشید ا.ت زود قضاوت کردم فکر کردم از عمد بغلش کردم کوکو محکم توی بغلم فشردم + کوکا حالا میفهمم که خیلی دوست دارم خیلی _ منم خیلی دوست دارم
۵۵.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.