My wild mafia پارت 33
هفته بعد
امروز قرار بود هانا بیاد استرسم اوج گرفته بود
جیمین. هعی بیب اروم باش چیزی نیست اوکی برای چی انقدر استرس داری
ات. وایی جیمین نمیدونم از دردش از بچه من نمیدونم میتونم از پسش بربیام یا نه
جیمین. نگران نباش هانی من کنارتم همه جوره اوکی اروم باش انقدر استرسم برات خوب نیست چیزی نمیشه
ات. مرسی جیمین ک پیشمی
بغلش کردم رفتیم پایین هانا اومده بود با ی نفر دیگه کنارش
هانا. مامان کوچولومون چطورههه
ات. مرسی خوبم فقط یکم استرس دارم
هانا. اییی بابا چقدرر استرس داریی قراره بچت بدنیا بیاد مثلاااا خب هرچی معرفی میکنم این جینهو دستیارمه بریممم ببینیمم بچه کیی بدنیا میاد اماده بشیم
با هانا رفتم تو اتاق جیمین چشماشو بستو بهم فهموند نگران نباشم لبخند زدم رفتم تو اتاق یکمی بعد اومدیم
هانا. خبب دیگه باید حاضر بشیم تا بدنیا بیاد بچه من میرم کارارو بکنم شما هم دلوقلوه بدید ب هم خندیدیم هانا رفت تا اماده بشه
امروز بدنیا میاد تپش قلبم بالا بود
جیمین. هعی بیب چیزی نیست اوکی من پیشتم ب هیچی فکر نکن خب من... با حرف اخر جیمین درد بدیی زیر دلم پیچید
ات. اییی اخخخ جیمینننننن بچههههه اییییییی
جیمین. خیلی خب اروم باش براید استایل بغلش کردم بردم پایین لباساشو در اوردیم گذاشتم لبه استخر خودمم رفتم تو استخر ات گرفتم بغلم
جیمین. هعی بیبی اروم نفس عمیق بکش چیزی نیست فقط ب بچمون فکر کن
ات. اهههههههههه اییییییییی خودم با دستامممم خفتتتتتتت میکنمممممم جیمینننننننن فقطططط ایندرد تموممم بشهههه دارم براتتتت پرووووووو
خندیدن
هانا. یکم دیگه مونده ات ارومباش نفس عمیق بکشش
ات
خیلی درد داشتم حتی بیشتر از رابطمون با جیمین
با جیغ بلندی ک کشیدمم حس راحت بودن کردم یهو صدای گریه بچه اومد بغضم گرفت حال نداشتم انقدر درد کشیدم رفتم تو بغل جیمین هانا بچرو داد بهمون دستاش انقدر ظریف بود گریم گرفت دیدمش بغلش کردم
ات. چرا توانقدر کوچولویی هق جیمین لپاش مثل تو میمونه هق
جیمین. اوهوم خیلی نازه دختر کوچولومون بوسش کردم خیلی ناز بود
ات رو دیدم از حال رفته بود بچرو دادم هانا تا تمیزش کنه بلندش کردم بردمش حموم شستم خودمم شستم رفتم بیرون لباسارو پوشوندم بهش گذاشتمش رو تخت
ات
انقدر درد کشیدم ک بچرو گذاشتن تو بغلم گریه کردم خیالم راحت شد ازحال رفتم چشامو با نوازش های کسی بازکردم جیمین بود
ات. بچمون کجاست
جیمین. تو اتاقش میخوای بریم ببینیمش
ات. اوهوم بریم با کمک جیمین رفتیم بچرو بغلم گرفتم
ات. اسمشو چی بزاریم
جیمین. هرچی خودت میخوای
ات. من دوست دارم اسم بچم املی باشه درست مثل بچگیمون ک ارزومون بود چشای جیمین برق زد
جیمین. املییی دختر خوشگللللمم
خندم گرفت
چقدر زندگی زود گذشت ازدواجم با جیمین کشتن قاتل یعنی پدرم حامله شدنم عروسی لیسا بدنیا اومدن بچم مثل برقو باد ی سال گذشت و الان بچمونو تو بغل داریم بلههه من ات ی ساله ک زن پارک جیمینم و ی بچه یروزه املی تو بغلمون داریم من خیلی خوشبختم و باجیمین خوشحالم 🥺💋
اینم پارت 33فردا ادامشو میزارممم باییی
امروز قرار بود هانا بیاد استرسم اوج گرفته بود
جیمین. هعی بیب اروم باش چیزی نیست اوکی برای چی انقدر استرس داری
ات. وایی جیمین نمیدونم از دردش از بچه من نمیدونم میتونم از پسش بربیام یا نه
جیمین. نگران نباش هانی من کنارتم همه جوره اوکی اروم باش انقدر استرسم برات خوب نیست چیزی نمیشه
ات. مرسی جیمین ک پیشمی
بغلش کردم رفتیم پایین هانا اومده بود با ی نفر دیگه کنارش
هانا. مامان کوچولومون چطورههه
ات. مرسی خوبم فقط یکم استرس دارم
هانا. اییی بابا چقدرر استرس داریی قراره بچت بدنیا بیاد مثلاااا خب هرچی معرفی میکنم این جینهو دستیارمه بریممم ببینیمم بچه کیی بدنیا میاد اماده بشیم
با هانا رفتم تو اتاق جیمین چشماشو بستو بهم فهموند نگران نباشم لبخند زدم رفتم تو اتاق یکمی بعد اومدیم
هانا. خبب دیگه باید حاضر بشیم تا بدنیا بیاد بچه من میرم کارارو بکنم شما هم دلوقلوه بدید ب هم خندیدیم هانا رفت تا اماده بشه
امروز بدنیا میاد تپش قلبم بالا بود
جیمین. هعی بیب چیزی نیست اوکی من پیشتم ب هیچی فکر نکن خب من... با حرف اخر جیمین درد بدیی زیر دلم پیچید
ات. اییی اخخخ جیمینننننن بچههههه اییییییی
جیمین. خیلی خب اروم باش براید استایل بغلش کردم بردم پایین لباساشو در اوردیم گذاشتم لبه استخر خودمم رفتم تو استخر ات گرفتم بغلم
جیمین. هعی بیبی اروم نفس عمیق بکش چیزی نیست فقط ب بچمون فکر کن
ات. اهههههههههه اییییییییی خودم با دستامممم خفتتتتتتت میکنمممممم جیمینننننننن فقطططط ایندرد تموممم بشهههه دارم براتتتت پرووووووو
خندیدن
هانا. یکم دیگه مونده ات ارومباش نفس عمیق بکشش
ات
خیلی درد داشتم حتی بیشتر از رابطمون با جیمین
با جیغ بلندی ک کشیدمم حس راحت بودن کردم یهو صدای گریه بچه اومد بغضم گرفت حال نداشتم انقدر درد کشیدم رفتم تو بغل جیمین هانا بچرو داد بهمون دستاش انقدر ظریف بود گریم گرفت دیدمش بغلش کردم
ات. چرا توانقدر کوچولویی هق جیمین لپاش مثل تو میمونه هق
جیمین. اوهوم خیلی نازه دختر کوچولومون بوسش کردم خیلی ناز بود
ات رو دیدم از حال رفته بود بچرو دادم هانا تا تمیزش کنه بلندش کردم بردمش حموم شستم خودمم شستم رفتم بیرون لباسارو پوشوندم بهش گذاشتمش رو تخت
ات
انقدر درد کشیدم ک بچرو گذاشتن تو بغلم گریه کردم خیالم راحت شد ازحال رفتم چشامو با نوازش های کسی بازکردم جیمین بود
ات. بچمون کجاست
جیمین. تو اتاقش میخوای بریم ببینیمش
ات. اوهوم بریم با کمک جیمین رفتیم بچرو بغلم گرفتم
ات. اسمشو چی بزاریم
جیمین. هرچی خودت میخوای
ات. من دوست دارم اسم بچم املی باشه درست مثل بچگیمون ک ارزومون بود چشای جیمین برق زد
جیمین. املییی دختر خوشگللللمم
خندم گرفت
چقدر زندگی زود گذشت ازدواجم با جیمین کشتن قاتل یعنی پدرم حامله شدنم عروسی لیسا بدنیا اومدن بچم مثل برقو باد ی سال گذشت و الان بچمونو تو بغل داریم بلههه من ات ی ساله ک زن پارک جیمینم و ی بچه یروزه املی تو بغلمون داریم من خیلی خوشبختم و باجیمین خوشحالم 🥺💋
اینم پارت 33فردا ادامشو میزارممم باییی
۴۴.۰k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.