𝓟𝓪𝓻𝓽 🦋⁵
ℳℴℴ𝓃 𝒸𝒽𝒾𝓁𝒹 🌙
نامجون: به هر حال بازم معذرت میخوام
جین: خب ....حالا کجا میخوای ببریمون مستر کیم
نامجون: هر جا شما بگید
جیمین : خب...
نامجون: البته به غیر از تو
جیمین: هیونگ؟ .... چرا؟
نامجون: تو پرویی ، ورشکستم میکنی
جیمین: ایششش
نامجون: شوخی کردم بابا به دل نگیر کوچولو
جیمین: اصن من نمیام
جیهوپ: حالا بعدا بحثتونو ادامه بدید بابا مردیم از گشنگی
◆◇◇◇◇◇◆
"رستوران سو سوان"
جین: نامی
نامجون: هووم؟
جین: راستش هدف ما از اینکه الان باهم جمع شدیم این بود که باهات حرف بزنیم.
نامجون: درمورد؟
جین: خب ..... جانگمی
نامجون: هیونگ بس کن بزار یه بارم که شده بدون فکر کردن به اون روزمو بگذرونم
جین: چی میگی نامجون ، میفهمی؟ ..... داری درباره بچه خودت حرف میزنی ، قبل اینکه بدنیا بیاد یادته چقد ذوقشو داشتی.
نامجون: داشتم ..... الان ندارم ، یه بار گفتم بازم میگم اون باعث مرگ ههسون شد.
جین: یعنی داری مرگ یه نفری میندازی تقصیر یه بچه که خودشم از هیچی خبر نداره؟
نامجون: بیخیال شو جین بزار امروزو باهم باشیم بدون فک کردم به هیچ کس دیگه
یونگی: نام تو فقط یه بارم که شده با جانگمی خوب برخورد کن بهت قول میدم که نظرت دربارش عوض بشه.
جونگکوک: تو هیچوقت حرفایی که از تو پیش ما میزنه رو نشنیدی ، اگه بدونی چیا درباره تو میگه قسم میخورم عاشقش میشی.
جیهوپ: نام..... ما هممون میدونیم که تو چقد جانگمی رو دوست داری ، ولی این غرورته که نمیزاره باهاش خوب رفتار کنی.
هم تو هم جانگمی حتی یه لحظه ام بدون هم نمیتونید دووم بیارید.
الان اون به محبت پدرانه احتیاج داره و توهم محبت اونو ، جفتتون با گرفتن مهربونی از هم میتونید کامل شید و بقیه زندگیتونو کنار هم باشید.
نامجون: متاسفم....ولی من نمیتونم.
راوی: از سر میز پا شد و روبه بقیه اعضا گفت :
نامجون: از خودتون پذیرایی کنید بچها ، فعلا
سریع از رستوران اومد بیرون و سوار ماشینش شد ، مقصد مشخص نداشت و همین طوری تو خیابونا میگشت و به حرفای اعضا فکر میکرد.
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
نامجون: به هر حال بازم معذرت میخوام
جین: خب ....حالا کجا میخوای ببریمون مستر کیم
نامجون: هر جا شما بگید
جیمین : خب...
نامجون: البته به غیر از تو
جیمین: هیونگ؟ .... چرا؟
نامجون: تو پرویی ، ورشکستم میکنی
جیمین: ایششش
نامجون: شوخی کردم بابا به دل نگیر کوچولو
جیمین: اصن من نمیام
جیهوپ: حالا بعدا بحثتونو ادامه بدید بابا مردیم از گشنگی
◆◇◇◇◇◇◆
"رستوران سو سوان"
جین: نامی
نامجون: هووم؟
جین: راستش هدف ما از اینکه الان باهم جمع شدیم این بود که باهات حرف بزنیم.
نامجون: درمورد؟
جین: خب ..... جانگمی
نامجون: هیونگ بس کن بزار یه بارم که شده بدون فکر کردن به اون روزمو بگذرونم
جین: چی میگی نامجون ، میفهمی؟ ..... داری درباره بچه خودت حرف میزنی ، قبل اینکه بدنیا بیاد یادته چقد ذوقشو داشتی.
نامجون: داشتم ..... الان ندارم ، یه بار گفتم بازم میگم اون باعث مرگ ههسون شد.
جین: یعنی داری مرگ یه نفری میندازی تقصیر یه بچه که خودشم از هیچی خبر نداره؟
نامجون: بیخیال شو جین بزار امروزو باهم باشیم بدون فک کردم به هیچ کس دیگه
یونگی: نام تو فقط یه بارم که شده با جانگمی خوب برخورد کن بهت قول میدم که نظرت دربارش عوض بشه.
جونگکوک: تو هیچوقت حرفایی که از تو پیش ما میزنه رو نشنیدی ، اگه بدونی چیا درباره تو میگه قسم میخورم عاشقش میشی.
جیهوپ: نام..... ما هممون میدونیم که تو چقد جانگمی رو دوست داری ، ولی این غرورته که نمیزاره باهاش خوب رفتار کنی.
هم تو هم جانگمی حتی یه لحظه ام بدون هم نمیتونید دووم بیارید.
الان اون به محبت پدرانه احتیاج داره و توهم محبت اونو ، جفتتون با گرفتن مهربونی از هم میتونید کامل شید و بقیه زندگیتونو کنار هم باشید.
نامجون: متاسفم....ولی من نمیتونم.
راوی: از سر میز پا شد و روبه بقیه اعضا گفت :
نامجون: از خودتون پذیرایی کنید بچها ، فعلا
سریع از رستوران اومد بیرون و سوار ماشینش شد ، مقصد مشخص نداشت و همین طوری تو خیابونا میگشت و به حرفای اعضا فکر میکرد.
•ادامه دارد•
▪︎فرزند ماه▪︎
۱۳.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.