فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۵۰
عررر رسیدیم پارت ۵۰
ویو هانا
نشست توی ماشینو حرکت کرد خیلی دوس داشتم سر صحبتو باز کنم اما چجوری؟ بگم چرا ولم کرد و رفت؟ یا بگم که بعد اون چقد سختی کشیدم! کدومو باید بگم؟ بگم وقتی رفت چند شبانه روز گریه کردم و انقد که گریه کردم مریض شدم و رفتم زیر سرم یا اینکه پدرم چقد بخاطرش شکنجم میکرد؟...اما اون از هیچ کدوم از اینا خبر نداشت...فقط داره عادی زندگیشو میکنه...اصا منو دوس داره؟
که یدفعه سکوت رو شکست
و با صدای گرفته و غمگینی گف: هانا...من متاسفم
باید بهش چی میگفتم؟ اصا منظورش از حرفش چیبود
اروم گفتم: منظورتون چیه
صداش غمگین شد...حداقلش که من احساسش کردم
تهیونگ:چرا باهام اینجوری حرف میزنی؟...دی.دیگع برات غریبه شدم؟
هانا:ته ته...لطفا درکم کن...لطفا بزار با این شرایط کنار بیام...تو هیچی از گذشته ی من نمیدونی
چرا از دهنم پرید...من فقط اونموقع ها ته ته صداش میزدم حالا هم از روی عادت....
گف: چه کسی این بلا رو سر استار شاین اورده؟
استار شاین...لقب من بود...اون همیشه منو با این اسم صدا میزد...یعنی منو دوست داره یا فقط داره تحقیرم میکنه؟
هانا: چرا منو استار شاین صدا میزنی
ینی این برخورد تند باهاش کار درستی بود؟....یا فقط باعث میشد قلبش خورد بشه!
تهیونگ:مگه یادت نیس؟
هانا: منظورت از این رفتارا چیه اقای کیم
تهیونگ:بنطرم کاملا معلومه منظورم چیه مگه نه هوم؟!!
اره! معلوم بود...فقط داشتم خودمو به نفهمی میزدم...شاید زود بود....شاید سرنوشتمون از همون اول نوشته شده بود...من امادگیشو نداشتم!
هانا: اگرم معلوم باشه...میخوام مستقیم از زبونت بشنوم...
تهیونگ زد روی ترمز..............
یا حضرت عباااس
۳۰ لایک ۵۰ کامنت
ویو هانا
نشست توی ماشینو حرکت کرد خیلی دوس داشتم سر صحبتو باز کنم اما چجوری؟ بگم چرا ولم کرد و رفت؟ یا بگم که بعد اون چقد سختی کشیدم! کدومو باید بگم؟ بگم وقتی رفت چند شبانه روز گریه کردم و انقد که گریه کردم مریض شدم و رفتم زیر سرم یا اینکه پدرم چقد بخاطرش شکنجم میکرد؟...اما اون از هیچ کدوم از اینا خبر نداشت...فقط داره عادی زندگیشو میکنه...اصا منو دوس داره؟
که یدفعه سکوت رو شکست
و با صدای گرفته و غمگینی گف: هانا...من متاسفم
باید بهش چی میگفتم؟ اصا منظورش از حرفش چیبود
اروم گفتم: منظورتون چیه
صداش غمگین شد...حداقلش که من احساسش کردم
تهیونگ:چرا باهام اینجوری حرف میزنی؟...دی.دیگع برات غریبه شدم؟
هانا:ته ته...لطفا درکم کن...لطفا بزار با این شرایط کنار بیام...تو هیچی از گذشته ی من نمیدونی
چرا از دهنم پرید...من فقط اونموقع ها ته ته صداش میزدم حالا هم از روی عادت....
گف: چه کسی این بلا رو سر استار شاین اورده؟
استار شاین...لقب من بود...اون همیشه منو با این اسم صدا میزد...یعنی منو دوست داره یا فقط داره تحقیرم میکنه؟
هانا: چرا منو استار شاین صدا میزنی
ینی این برخورد تند باهاش کار درستی بود؟....یا فقط باعث میشد قلبش خورد بشه!
تهیونگ:مگه یادت نیس؟
هانا: منظورت از این رفتارا چیه اقای کیم
تهیونگ:بنطرم کاملا معلومه منظورم چیه مگه نه هوم؟!!
اره! معلوم بود...فقط داشتم خودمو به نفهمی میزدم...شاید زود بود....شاید سرنوشتمون از همون اول نوشته شده بود...من امادگیشو نداشتم!
هانا: اگرم معلوم باشه...میخوام مستقیم از زبونت بشنوم...
تهیونگ زد روی ترمز..............
یا حضرت عباااس
۳۰ لایک ۵۰ کامنت
۲۰.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.