سرنوشت part 3

سرنوشت part 3
یورا : احتمالا دو هفته
نامجون : اوهم ، امم چرا بیشتر نمی‌مونی
یورا : کار دارم باید حتما برگردم سئول
نامجون : شغلت چیه ؟!
یورا : معلم هستم
نامجون : منم مدیر یه شرکتم
یورا : اوه ، خب چرا اومدین اینجا یعنی منظورم اینکه شما خب آدم پولداری هستین چرا نرفتین یه جای بهتر یه سفر خارجی
نامجون : به نظرم برای عوض کردن روحیه ام اینجا مناسب تر هوای پاک ، مردم خونگرم و مهربون ، فضای سبز ، سکوت
یورا : موافقم
نامجون : مامان بزرگتون کجاست ؟
یورا : احتمالا رفته بیرون چطور مگه
نامجون : میخواستم ازشون تشکر و خداحافظی کنم
یورا : میخوایید برید
نامجون : بله ، فعلا
یورا : فعلا
بعد از اینکه رفت نیز رو جمع کردم وارد حیاط که شدم مامان بزرگ رو دیدم داشت به گل ها آب میداد
یورا : رفت
مامان بزرگ : کی
یورا : همون مرده
مامان بزرگ : آها آره دیدمش
یورا : شما برو داخل من به گل ها آب میدم
مامان بزرگ : باشه



#بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #جیمین #یونگی #شوگا #جونگ_کوک #تهیونگ #وی #جئون_جونگ_کوک #مین_یونگی #کیم_تهیونگ #پارک_جیمین #نامجون #کیم_نامجون #هوسوک #جانگ_هوسوک #جی_هوپ #سوکجین #کیم_سوک_جین #رمان #وانشات #عشق #عاشقانه