عاشق شدن part²¹

ا.ت:بریم
بعد رفتیم سوار ماشین شدیمو رفتیم توراه کاملا ساکت بودیم و وقتی رسیدیم خدافظی کرد و رفت
رفتم داخل خونه شینا رو مبل نشسته بود
ا.ت:سلام
شینا:.....
ا.ت:شینا
شینا:.....
ا.ت:الان مثلا قهری
شینا:.....
ا.ت:شینا اینجوری نکن دیگه ،،،الان وقتش نیس خواهش میکنم
شینا:😒😒😒*چش غره
ا.ت:شینا من که کسیو تو این دنیا ندارم تو هم باهام حرف نمیزنی
شینا:چرا داری تو دوس پسرتو داری
ا.ت:شینا مسخره بازی درنیار ،، گفتم ببخشید که
شینا:به یه شرت میبخشمت
ا.ت:چی
شینا :با تهیونگ کات میکنی
ا.ت:بااااشششه
شینا:واقعااااااا 🥹🥹
ا.ت:اوهوم
شینا:خب پس الان زنگ بزن و بهش بگو که.....
ا.ت:باشههههه

ویو تهیونگ
داشتم فیلم میدیدم که گوشیم زنگ خورد
ا.ت بود خیلی خوشحال شدم که بهم زنگ زده
جواب دادم

مکالمه
##
تهیونگ:سلام خوبی ا.ت
ا.ت:سلام مرسی
تهیونگ:کاری داشتی
ا.ت:چیزه .....،،،میخواستم بهت بگم که دیگه نمیتونم باهات باشم
تهیونگ:چییییی
ا.ت:خب دیگه نمیخوام دوس دخترت باشم بیا کات کنیم
تهیونگ:اما ما که ......
##
پایان مکالمه

که ا.ت گوشی رو قط کرد من تعجب کرده بودم ما که اصلا باهم نبودیم وللش حتما کسی پیشش بوده اما الان دیگه مثلانم دوس دخترم نیس هیییییی
یکم ناراحت بودم چون اون لحظه هایی که نقش بازی می‌کرد و خیلی دوس داشتم من عاشق ا.ت بودم اما اون هیچ حسی بهم نداشت داشتم فکر میکردم که صدای پیامک گوشی اومد ا.ت بود

دلتون میاد لایک نکنید🥺🥺