منطقه ممنوعه عشق ۴۰
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:40
به خودم اومدم که با صدای خنده های چند نفر مواجع شدم.
با دیدن چند تا دختر که دارن بهم میخندن از در جدا شدم.
/اسگل شده
+بخدا اگه بجای در به من این درخاستو میداد قبول میکردم
*هم جذابه هم اسگل
&ولی چهرشوووو شبیه سلیبریتی های معروفه.
^حاجی جر فقط حرکتشو.
با لکنت گفتم.
جومگکوک:ز...زود ا....از...ازاینجا...بری...برین ت...تا ش...ما رو جـ...جایگزین نـ...کر...نکردم!
زودی رفتن همینجوری مـ..ـسـ..ـت و شل و پاتی رفتم پایین که جیمین سمتم اومد.
جیمین:خوبی؟
جونگکوک:اون...او...اون خ...خواهرت ب...بهش بگ...بگو م..مال م...منه!
جیمین:چی؟
جونگکوک:خاهرتـ...خاهرتوو..نمیشناسی؟..ات ...ات پارک...ات خاهرت...او...اون م...مال منه!!!
جیمین:خل شدی؟چقد بالا کشیدی؟
جونگکوک:بهش...ب...بگو!
بعد هولش دادم و رفتم تو ماشین بزور تا خونه روندم و رفتم زیر اب سرد.
پیراهنمو از تنم کندم و به ایینه نگاه کردم.
هر دختری منو میدید جلوم کم میاورد.
ولی پارک ات..نه!
باید هرچه زودتر به دستش بیارم...و انتقام هروزی که ابرومو میبرد رو ازش بگیرم.
دارم برات پارک ات.
#ات
مراسم تموم شد که جیمین سمتم اومد
جیمین:زودی نری اتاق باهات کار دارم.
ات:بزار برسیم خونه بعد سرم داد بزن شا دوماد.
و پاپیونشو درست کردم.
جیمین:هع
سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه..
که جیمین دستمو گرفتو از ماشین پیادم کرد
ات:دستمو ول کن وحشی!دستمو کندی.
جیمین:خفه شو..
این چرا یهو فاز شارلاتان گرفت؟
مامان:چیکار میکنی؟ولش کن جیمین!
جیمین:این بین منو اته شما دخالت نکنین.
وارد اتاقش شدیم درو محکم بست و قفل کرد.
جیمین:چرا هر دیقه ابروریزی میکنی؟یه روز.بزار مثل ادم احترام و شان مونو نگه داریم!
ات:چی میگی؟
جیمین:چرا جونگکوک میگفت به ات بگو مال منه؟چرا مست بود و از طبقه بالا میومد؟تازه شم مگه تو طبقه بالا نبودی هاااااا(داد)
ات:سر من داد نزن(داد)چقد اعتمادت بهم کم شده داداش..فکر میکنی انقد بی ابروام؟تو چی فکر کردی هااا؟چقد حریس شدی بخاطر ابروی خودتون اعتمادت بهم کم شده!اون عوضی از هر راهی استفاده میکنه تا منو اذیت کنهههه!اگه بهم اعتماد نداری و فکر میکنی همچین ادمیم دیگه داداش صدات نمیکنم(داد و گریه)
جیمین:خفه شو!بحث اعتماد نیست!خجالت بکش اصلا چرا نزدیک اون پسر میشی؟؟؟؟(داد)اون دوست منه خودمم خبر دارم چه لاشیه!(داد)
ات:بس کن!
فکر نمیکردم همچین فکری راجبم بکنی از همتون متنفرم میفهمی؟متنفـــ...
با سیلی که دم گوشم خابونده شد سرم کج شد و رو زمین افتادم.
سمتم خیز برداشت و با تمام توانش کتکم زد.
و من فقط توان جیغ و داد کردنو داشتم.
ات:بس کن.(گریه)
جیمین:میبرمت ازت ازمایش میگیرم بفهمم چطور ادمی!
پارت:40
به خودم اومدم که با صدای خنده های چند نفر مواجع شدم.
با دیدن چند تا دختر که دارن بهم میخندن از در جدا شدم.
/اسگل شده
+بخدا اگه بجای در به من این درخاستو میداد قبول میکردم
*هم جذابه هم اسگل
&ولی چهرشوووو شبیه سلیبریتی های معروفه.
^حاجی جر فقط حرکتشو.
با لکنت گفتم.
جومگکوک:ز...زود ا....از...ازاینجا...بری...برین ت...تا ش...ما رو جـ...جایگزین نـ...کر...نکردم!
زودی رفتن همینجوری مـ..ـسـ..ـت و شل و پاتی رفتم پایین که جیمین سمتم اومد.
جیمین:خوبی؟
جونگکوک:اون...او...اون خ...خواهرت ب...بهش بگ...بگو م..مال م...منه!
جیمین:چی؟
جونگکوک:خاهرتـ...خاهرتوو..نمیشناسی؟..ات ...ات پارک...ات خاهرت...او...اون م...مال منه!!!
جیمین:خل شدی؟چقد بالا کشیدی؟
جونگکوک:بهش...ب...بگو!
بعد هولش دادم و رفتم تو ماشین بزور تا خونه روندم و رفتم زیر اب سرد.
پیراهنمو از تنم کندم و به ایینه نگاه کردم.
هر دختری منو میدید جلوم کم میاورد.
ولی پارک ات..نه!
باید هرچه زودتر به دستش بیارم...و انتقام هروزی که ابرومو میبرد رو ازش بگیرم.
دارم برات پارک ات.
#ات
مراسم تموم شد که جیمین سمتم اومد
جیمین:زودی نری اتاق باهات کار دارم.
ات:بزار برسیم خونه بعد سرم داد بزن شا دوماد.
و پاپیونشو درست کردم.
جیمین:هع
سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه..
که جیمین دستمو گرفتو از ماشین پیادم کرد
ات:دستمو ول کن وحشی!دستمو کندی.
جیمین:خفه شو..
این چرا یهو فاز شارلاتان گرفت؟
مامان:چیکار میکنی؟ولش کن جیمین!
جیمین:این بین منو اته شما دخالت نکنین.
وارد اتاقش شدیم درو محکم بست و قفل کرد.
جیمین:چرا هر دیقه ابروریزی میکنی؟یه روز.بزار مثل ادم احترام و شان مونو نگه داریم!
ات:چی میگی؟
جیمین:چرا جونگکوک میگفت به ات بگو مال منه؟چرا مست بود و از طبقه بالا میومد؟تازه شم مگه تو طبقه بالا نبودی هاااااا(داد)
ات:سر من داد نزن(داد)چقد اعتمادت بهم کم شده داداش..فکر میکنی انقد بی ابروام؟تو چی فکر کردی هااا؟چقد حریس شدی بخاطر ابروی خودتون اعتمادت بهم کم شده!اون عوضی از هر راهی استفاده میکنه تا منو اذیت کنهههه!اگه بهم اعتماد نداری و فکر میکنی همچین ادمیم دیگه داداش صدات نمیکنم(داد و گریه)
جیمین:خفه شو!بحث اعتماد نیست!خجالت بکش اصلا چرا نزدیک اون پسر میشی؟؟؟؟(داد)اون دوست منه خودمم خبر دارم چه لاشیه!(داد)
ات:بس کن!
فکر نمیکردم همچین فکری راجبم بکنی از همتون متنفرم میفهمی؟متنفـــ...
با سیلی که دم گوشم خابونده شد سرم کج شد و رو زمین افتادم.
سمتم خیز برداشت و با تمام توانش کتکم زد.
و من فقط توان جیغ و داد کردنو داشتم.
ات:بس کن.(گریه)
جیمین:میبرمت ازت ازمایش میگیرم بفهمم چطور ادمی!
۳.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.