شینپی (پارت ۴)
دستامو توی هم قفل کردم و به سینا نگاه کردم که داشت با پسرا حرف میزد .
سینا : چی می خورین ، مستر جئون؟
کوک : هر چی بقیه بخورن؟
سینا : بقیه چی می خورید؟
جیمین : هر چی نامجون هیونگ بگه .
زدم زیر خنده . همه با تعجب نگام می کردن . شکمم رو گرفتم و بلند تر قهقهه زدم . وای...اینارو...هین پت و مت میمونن . همونطور که داشتم اشکامو پاک می کردم گفتم : چی میگی نامجون هیونگ؟
نامجون : پیتزا خوبه؟ همه موافقت کردن .
گلومو صاف کردم و گفتم : پس برای همه پیتزای مخلوط بیار با اسپرایت . برای منم بیاری ها .
سینا : باشه . رفت بیرون . تا ناهار بیاد من خودمو با برگه هام سرگرم کنم . باید کل زمین هامو انتقال مالکیت بدم ، دشمنمون مینهو (ببخشید اسم دیگه ای به ذهنم نرسید) داره خطرناک میشه . احتمالا باید بزنمشون به اسم سینا یا سارا...(خواهر سینا و دوست جون جونی ا/ت) توی برگه هان غرق بودم که یهو تهیونگ گفت : تو مافیایی؟ سرمو بالا آوردم . این بشر چطور فهمید؟ البته فهمیدنش خیلی سخت نیست .
ا/ت : آره .
تهیونگ :چرا می خوای ما اینجا بمونیم؟
ا/ت : بعدا می فهمی؟ آب دهنشو قورت داد و کمی برای گفتن حرف بعدیش تردید کرد .
تهیونگ : م...میخوای با استفاده از ما از کمپانی پول بگیری؟ دوباره زدم زیر خنده . وای اینا چقدر بامزه ن.
ا/ت : چی شد که همچین فکری پیش خودت کردی؟
خنده م رو تموم کردم و صورت جدی به خودم گرفتم .
ا/ت : من نیازی به پول کمپانی ندارم . همین الانم میتونم کل کمپانی رو با تمام عواملش بخرم .
جیمین : آدم هم می کشی؟
ا/ت : معلومه که می کشم!(با پوزخند) ولی نه آدمایی که فکر میکنی ، من بدهاشو می کشم .
همه آب دهنشونو قورت دادن ، معلوم بود ترسیدن .
خوبه...شاید یکم بیشتر ازم حساب بردن .
ا/ت : به نظرتون کی اون پارک ملعون رو کشت؟(یه آدم بد که آدم هارو با مواد مخدر یا هواپیما های خراب و ناقص به کشتن می داده )
چشماشون چهارتا شد . کوک : تو کشتیش؟
ا/ت : آره...و هزاران نفر دیگه رو زنده نگه داشتم...***
#فیک_بی_تی_اس #فیک
سینا : چی می خورین ، مستر جئون؟
کوک : هر چی بقیه بخورن؟
سینا : بقیه چی می خورید؟
جیمین : هر چی نامجون هیونگ بگه .
زدم زیر خنده . همه با تعجب نگام می کردن . شکمم رو گرفتم و بلند تر قهقهه زدم . وای...اینارو...هین پت و مت میمونن . همونطور که داشتم اشکامو پاک می کردم گفتم : چی میگی نامجون هیونگ؟
نامجون : پیتزا خوبه؟ همه موافقت کردن .
گلومو صاف کردم و گفتم : پس برای همه پیتزای مخلوط بیار با اسپرایت . برای منم بیاری ها .
سینا : باشه . رفت بیرون . تا ناهار بیاد من خودمو با برگه هام سرگرم کنم . باید کل زمین هامو انتقال مالکیت بدم ، دشمنمون مینهو (ببخشید اسم دیگه ای به ذهنم نرسید) داره خطرناک میشه . احتمالا باید بزنمشون به اسم سینا یا سارا...(خواهر سینا و دوست جون جونی ا/ت) توی برگه هان غرق بودم که یهو تهیونگ گفت : تو مافیایی؟ سرمو بالا آوردم . این بشر چطور فهمید؟ البته فهمیدنش خیلی سخت نیست .
ا/ت : آره .
تهیونگ :چرا می خوای ما اینجا بمونیم؟
ا/ت : بعدا می فهمی؟ آب دهنشو قورت داد و کمی برای گفتن حرف بعدیش تردید کرد .
تهیونگ : م...میخوای با استفاده از ما از کمپانی پول بگیری؟ دوباره زدم زیر خنده . وای اینا چقدر بامزه ن.
ا/ت : چی شد که همچین فکری پیش خودت کردی؟
خنده م رو تموم کردم و صورت جدی به خودم گرفتم .
ا/ت : من نیازی به پول کمپانی ندارم . همین الانم میتونم کل کمپانی رو با تمام عواملش بخرم .
جیمین : آدم هم می کشی؟
ا/ت : معلومه که می کشم!(با پوزخند) ولی نه آدمایی که فکر میکنی ، من بدهاشو می کشم .
همه آب دهنشونو قورت دادن ، معلوم بود ترسیدن .
خوبه...شاید یکم بیشتر ازم حساب بردن .
ا/ت : به نظرتون کی اون پارک ملعون رو کشت؟(یه آدم بد که آدم هارو با مواد مخدر یا هواپیما های خراب و ناقص به کشتن می داده )
چشماشون چهارتا شد . کوک : تو کشتیش؟
ا/ت : آره...و هزاران نفر دیگه رو زنده نگه داشتم...***
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۱۵.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.