کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
کسی که زندگیم رو از این رو به اون رو کرد
Part13
لباسو تنم کرد...
و بعد دستمو گرفت و منو کشوند
رفتیم به سمت پارکینگ قصر که پر از ماشین و موتور بود
سوار یکی از ماشینا شدیم و خدمتکار ماشین رو روشن کرد.
رفتیم و رسیدیم به یک سالن خیلی بزرگ
رفتیم و وارد سالن شدیم
اونجا پارتی بود
دختر و پسرا داشتن اون وسط میرقصیدم و مشروب میخوردن
منم رفتمو یه گوشه روی یک صندلی نشستم
ارباب اومد پیش من و کنارم نشست و بغلم کرد
بعد یه نوشیدنی سفارش داد که توش الکل بود
بعد چند دقیقه مست شده بود....
فهمیدم که مست شده و سعی کردم خودمو ازش دور کنم چون ممکن بود هر کاری بکنه
تا میخواستم ازش دور شم دستمو گرفت و کشید سمت خودش
جونگ هون:کجا با این عجله خانوم کوچولو؟؟
سعی کردم از دستش فرار کنم اما اون خیلی محکم کمرمو گرفته بود
رفت سمت بقیه که برقصه و منم با خودش برد....
دستامو گرفته بود و باهام میرقصید
و بعد باهام لب گرفت
نفهمیدم چه اتفاقی افتاد اما یهو بیهوش شدم....
بیدار شدم
روی تخت اتاقی بودم
و به دستم سرم وصل بود
یکم که دقت کردم دیدم اتاق اربابه
یهو در اتاق باز شد و ارباب اومد داخل اتاق
اومد و کنارم نشست
جونگ هون:اوه عروسک، تو بهوش اومدی!
خیلی نگرانت بودم
دیشب من اشتباهی مست شده بودم و نفهمیدم چیشد
که یهو دیدم بیهوش شدی
آوردمت اینجا و دکتر اومدو بهت سرم وصل کرد
خداروشکر که الان خوبی
من میرم بیرون تا استراحت کنی عروسک
ارباب از اتاق رفت بیرون
میخواستم بلند بشم اما...
Part13
لباسو تنم کرد...
و بعد دستمو گرفت و منو کشوند
رفتیم به سمت پارکینگ قصر که پر از ماشین و موتور بود
سوار یکی از ماشینا شدیم و خدمتکار ماشین رو روشن کرد.
رفتیم و رسیدیم به یک سالن خیلی بزرگ
رفتیم و وارد سالن شدیم
اونجا پارتی بود
دختر و پسرا داشتن اون وسط میرقصیدم و مشروب میخوردن
منم رفتمو یه گوشه روی یک صندلی نشستم
ارباب اومد پیش من و کنارم نشست و بغلم کرد
بعد یه نوشیدنی سفارش داد که توش الکل بود
بعد چند دقیقه مست شده بود....
فهمیدم که مست شده و سعی کردم خودمو ازش دور کنم چون ممکن بود هر کاری بکنه
تا میخواستم ازش دور شم دستمو گرفت و کشید سمت خودش
جونگ هون:کجا با این عجله خانوم کوچولو؟؟
سعی کردم از دستش فرار کنم اما اون خیلی محکم کمرمو گرفته بود
رفت سمت بقیه که برقصه و منم با خودش برد....
دستامو گرفته بود و باهام میرقصید
و بعد باهام لب گرفت
نفهمیدم چه اتفاقی افتاد اما یهو بیهوش شدم....
بیدار شدم
روی تخت اتاقی بودم
و به دستم سرم وصل بود
یکم که دقت کردم دیدم اتاق اربابه
یهو در اتاق باز شد و ارباب اومد داخل اتاق
اومد و کنارم نشست
جونگ هون:اوه عروسک، تو بهوش اومدی!
خیلی نگرانت بودم
دیشب من اشتباهی مست شده بودم و نفهمیدم چیشد
که یهو دیدم بیهوش شدی
آوردمت اینجا و دکتر اومدو بهت سرم وصل کرد
خداروشکر که الان خوبی
من میرم بیرون تا استراحت کنی عروسک
ارباب از اتاق رفت بیرون
میخواستم بلند بشم اما...
۶.۸k
۰۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.