شاهزاده و شاهدخت 8
نه یکی مثل تهیون (پوز خند)
ات : خب... تهیون که مشکلی نداره
پ ج : درسته میدونم مشکلی نداره ولی خب شخص مناسبی نیست بخاطر اینکه خوانواده ها باهم مشکل دارن
ات : خب چه رب..
مامان ات میزنه به پای ات
م ا : بله درست میگید
ات : من میرم بالا یکم استراحت کنم
ویو ات
خیلی لجم گرفته بود
ینی چی چون شاهدختی و تو چشمی یه عمر باید خانومانه رفتار کنی اخرشم که میخوای ازدواج کنی با اونیکه میخوای نمیشه
کی گفته تهیون شخص مناسب نیست
نه پسسسسس پسر تو مناسبه
جیمین تو کل فامیل به سرد بودن معروفه بعد من با یه ادم سرد بی احساس ازدواج کنم
بره با همه دخترای فامیل که روش کراشن ازدواج کنه
تو همین فکرا بودم که جیمین در زدو اومد تو
وقتی اومد نشست کنارم
ات : چیه چیکار داری
جی : واقعا انقد از من بدت میاد؟
ات:من ازت بدم نمیاد فقط نمیخوام باهات ازدواج کنم
ینی اگه باهم فقط دوست بودیم مشکلی نداشتم
جی : ولی خب الان مامانت گفت بهت بگم برا خرید لباس و اینا اماده شی
ات : ...
جیمین حرفشو گفت و رفت
منم رفتم لباسمو عوض کردم و یکم پایین موهامو حالت دار کردم
و رفتم پایین و با جیمین حرکت کردیم سمت پاساژ برا گرفتن حلقه
سوار ماشین شدیم
بینمون سکوت بود واسه همین حوصلم سر رفته بود
واسه همین داشتم با گوشیم ور میرفتم
که دیدم تهیون پیام داد
چنتاشون :
تهیون : ناراحت نباشیا
من همیشه مراقبتم الانم نباید پیام میدادم ولی خب بخاطر اینکه دیشب خواب بودی و نتونستم خدافظی کنم ازت
میخواستم خدافظی کنم
خدافظ بیبی. دوست دارم ❤
لطفا حمایت 🔚✨
ات : خب... تهیون که مشکلی نداره
پ ج : درسته میدونم مشکلی نداره ولی خب شخص مناسبی نیست بخاطر اینکه خوانواده ها باهم مشکل دارن
ات : خب چه رب..
مامان ات میزنه به پای ات
م ا : بله درست میگید
ات : من میرم بالا یکم استراحت کنم
ویو ات
خیلی لجم گرفته بود
ینی چی چون شاهدختی و تو چشمی یه عمر باید خانومانه رفتار کنی اخرشم که میخوای ازدواج کنی با اونیکه میخوای نمیشه
کی گفته تهیون شخص مناسب نیست
نه پسسسسس پسر تو مناسبه
جیمین تو کل فامیل به سرد بودن معروفه بعد من با یه ادم سرد بی احساس ازدواج کنم
بره با همه دخترای فامیل که روش کراشن ازدواج کنه
تو همین فکرا بودم که جیمین در زدو اومد تو
وقتی اومد نشست کنارم
ات : چیه چیکار داری
جی : واقعا انقد از من بدت میاد؟
ات:من ازت بدم نمیاد فقط نمیخوام باهات ازدواج کنم
ینی اگه باهم فقط دوست بودیم مشکلی نداشتم
جی : ولی خب الان مامانت گفت بهت بگم برا خرید لباس و اینا اماده شی
ات : ...
جیمین حرفشو گفت و رفت
منم رفتم لباسمو عوض کردم و یکم پایین موهامو حالت دار کردم
و رفتم پایین و با جیمین حرکت کردیم سمت پاساژ برا گرفتن حلقه
سوار ماشین شدیم
بینمون سکوت بود واسه همین حوصلم سر رفته بود
واسه همین داشتم با گوشیم ور میرفتم
که دیدم تهیون پیام داد
چنتاشون :
تهیون : ناراحت نباشیا
من همیشه مراقبتم الانم نباید پیام میدادم ولی خب بخاطر اینکه دیشب خواب بودی و نتونستم خدافظی کنم ازت
میخواستم خدافظی کنم
خدافظ بیبی. دوست دارم ❤
لطفا حمایت 🔚✨
۴.۳k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.