پارت ۱۷ : عشق و سرنوشت
اونقدر خوب تمیز کردیم که وقتی کارمون تموم شد یه لحظه که سالن را برانداز کردیم
سالن بعد از مدت ها شده بود عین دسته گل
وسایل تمیز کاری رو گذاشتیم سرجاش بعد به پیشنهاد تهیونگ رفتیم روی مبل و دراز کشیدیم تا یکم سرحال بیایم
( از زبان گندم )
رفنم یکم اب بخورم که یهو شیر موزا توجه منو به خودشون جلب کردن یکیشون رو برداشتم تاریخشون رو که خوندم دیدم اینا دیروز تاریخشون تموم شده یه لحظه یاد جونگ کوک افتادم اون خیلی شیر موز دوست داره العان خیلی خسته اس و خوابیده یهو یه فکری به سرم زد اروم به گیسو گفتم که همه ی شیر موزا رو بریز دور و بعد سریع سوییچ و کیف و گوشیم برداشتم ورفتم
( یک ساعت بعد )
توی این یکساعت اتفاقات عالی افتاد حلا بعدا میفهمید
سالن بعد از مدت ها شده بود عین دسته گل
وسایل تمیز کاری رو گذاشتیم سرجاش بعد به پیشنهاد تهیونگ رفتیم روی مبل و دراز کشیدیم تا یکم سرحال بیایم
( از زبان گندم )
رفنم یکم اب بخورم که یهو شیر موزا توجه منو به خودشون جلب کردن یکیشون رو برداشتم تاریخشون رو که خوندم دیدم اینا دیروز تاریخشون تموم شده یه لحظه یاد جونگ کوک افتادم اون خیلی شیر موز دوست داره العان خیلی خسته اس و خوابیده یهو یه فکری به سرم زد اروم به گیسو گفتم که همه ی شیر موزا رو بریز دور و بعد سریع سوییچ و کیف و گوشیم برداشتم ورفتم
( یک ساعت بعد )
توی این یکساعت اتفاقات عالی افتاد حلا بعدا میفهمید
۴.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.