نفسی برای عشق چند پارتی پارت اول
آه نگاهم به خونه رفت اوففف چقدر خاک گرفته با کمک نرده های کاناپه پا شدم ...خب از کجا شروع کنم آها اول از اتاق خودمون به سمت اتاقمون رفتیم ....
درسته اتاق من نامجون راه رفتن با این شکمم برام خیلی سخته ...!!!
دستی رو شکمم کشیدم مامانی لطفا اذیت نکن تا اتاقم رو تمیز کنم شروع کردم به تمیز کردن هنگام تمیز کردن. به نامجون فکر میکردم ... حالش خوبه داره چیکار میکنه ...دستم بردم به سمت قاب عکسمون قاب عکس عروسی
دلم براش تنگ شده تو این عکس درست مثل یه مرد جنتلمن ژست گرفته اشکی از رو چشم ها م سر خورد ... سری اشکام پاک کردم نه نه من به نامجون قول دادم تا مراقب خودمو دخترمون باشم دیدن این عکس منو یاد یک سال پیش میدازه
پرش زمانی )
عکس بردار «« خب لطفا صاف وایستید یه لحظه بهتر یه ژست عاشقانه بگیرید
با دستای عضله ایش کمرمو گرفت صورتشم بهم نزدیک کرد تو چشاش درخشش عشقو مبینم
عکس بردار ««خوبه اوکی عالی زوج زیبا
پرش زمانی به حال ) ... دیگه نتونستم بغضم تحمل کنم شروع کردم به گریستن ...
هق هق دلم برات تنگ شده درسته نامجون با اعضای گروهش به تور رفتن چهار ماهه رفتنش برام خیلی سخته این یکی خیلی طول کشیده هق ...
نامجون«« عکس سولی رو نگاهی کردم بوسه ای روش زدم ...
نگران نباش فردا میام پیشت بعد کنسرت میام هر دو جشن میگیرم فقط کمی دیگه صبر کن ... صدای غر های جونگ کوک آمد ..
جونگ کوک«« هیونکگ بدو الان از هواپیما داره میره ...
توجه توجه مسافران محترم لطفا سوار بشید از نیورک به مقصد کره
دارم میام پیشت ...
سولی « « لبخندی زدم که لگدی از طرف بچه دریافت کردم کم کم این لگد به در زیادی تبدیل شد آه نکنه الان بچه به دنیا میاد ...آییی سعی کردم خودمو به تلفنم شدم نفسم بند آمده نامجون کجاییب هق هق ...
تقریبا موفق شدم دستمو به تلفنم برسونم این تنها. امیدم بود
درسته اتاق من نامجون راه رفتن با این شکمم برام خیلی سخته ...!!!
دستی رو شکمم کشیدم مامانی لطفا اذیت نکن تا اتاقم رو تمیز کنم شروع کردم به تمیز کردن هنگام تمیز کردن. به نامجون فکر میکردم ... حالش خوبه داره چیکار میکنه ...دستم بردم به سمت قاب عکسمون قاب عکس عروسی
دلم براش تنگ شده تو این عکس درست مثل یه مرد جنتلمن ژست گرفته اشکی از رو چشم ها م سر خورد ... سری اشکام پاک کردم نه نه من به نامجون قول دادم تا مراقب خودمو دخترمون باشم دیدن این عکس منو یاد یک سال پیش میدازه
پرش زمانی )
عکس بردار «« خب لطفا صاف وایستید یه لحظه بهتر یه ژست عاشقانه بگیرید
با دستای عضله ایش کمرمو گرفت صورتشم بهم نزدیک کرد تو چشاش درخشش عشقو مبینم
عکس بردار ««خوبه اوکی عالی زوج زیبا
پرش زمانی به حال ) ... دیگه نتونستم بغضم تحمل کنم شروع کردم به گریستن ...
هق هق دلم برات تنگ شده درسته نامجون با اعضای گروهش به تور رفتن چهار ماهه رفتنش برام خیلی سخته این یکی خیلی طول کشیده هق ...
نامجون«« عکس سولی رو نگاهی کردم بوسه ای روش زدم ...
نگران نباش فردا میام پیشت بعد کنسرت میام هر دو جشن میگیرم فقط کمی دیگه صبر کن ... صدای غر های جونگ کوک آمد ..
جونگ کوک«« هیونکگ بدو الان از هواپیما داره میره ...
توجه توجه مسافران محترم لطفا سوار بشید از نیورک به مقصد کره
دارم میام پیشت ...
سولی « « لبخندی زدم که لگدی از طرف بچه دریافت کردم کم کم این لگد به در زیادی تبدیل شد آه نکنه الان بچه به دنیا میاد ...آییی سعی کردم خودمو به تلفنم شدم نفسم بند آمده نامجون کجاییب هق هق ...
تقریبا موفق شدم دستمو به تلفنم برسونم این تنها. امیدم بود
۴۸.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.