ویریا به خود می آید.با دسمالی که روی میز بود عرق هایش را
ویریا به خود می آید.با دسمالی که روی میز بود عرق هایش را پاک کرد و مشغول پوشیدن لباس هایش شد.دامن من را با دست گرفت و خواست تنم کند.پتویی بر روی خود انداختم و از خجالت ارزوی اب شدن میکردم...
ویریا خواست که لباس را تنم کند ولی اختیار دستان من دیگر دست خودم نبود.یک سیلی محکم به ویریا زدم.ویریا دستش را بر روی گونهاش میگذارد و نگاهی به من میکند.
لباسم را پرت روی تخت میکند و من هم لباس هارا به تن کردم.ویریا متوجه عرق پشتم شد و با دسمالش ارام ارام مشغول پاک کردن عرق هایم شد...
دسمال و عرق هایم
_اَُهههه(یع همچین صدایی)ایح...
ویریا با تعجب نگاهی به من می اندازد و دوباره مشغول میشود.
قرمزی جای دستان ویریا هنوز بر روی کمرم مانده.ویریا دکنه های لباس را میبندد و از اتاق خارج میشود.
_
اصن من خودمم موندم لنتی دوست داشت کوانتا و ویریا پیش من باشن تا به هر کدومشون سه چهار تا بطری نوشیدنی بدم...اصننن اوووففف
به حمایت هاتون احتیاج دارم.
پارت ۱۱ وقتی ۱۹ تایی شدیم
ویریا خواست که لباس را تنم کند ولی اختیار دستان من دیگر دست خودم نبود.یک سیلی محکم به ویریا زدم.ویریا دستش را بر روی گونهاش میگذارد و نگاهی به من میکند.
لباسم را پرت روی تخت میکند و من هم لباس هارا به تن کردم.ویریا متوجه عرق پشتم شد و با دسمالش ارام ارام مشغول پاک کردن عرق هایم شد...
دسمال و عرق هایم
_اَُهههه(یع همچین صدایی)ایح...
ویریا با تعجب نگاهی به من می اندازد و دوباره مشغول میشود.
قرمزی جای دستان ویریا هنوز بر روی کمرم مانده.ویریا دکنه های لباس را میبندد و از اتاق خارج میشود.
_
اصن من خودمم موندم لنتی دوست داشت کوانتا و ویریا پیش من باشن تا به هر کدومشون سه چهار تا بطری نوشیدنی بدم...اصننن اوووففف
به حمایت هاتون احتیاج دارم.
پارت ۱۱ وقتی ۱۹ تایی شدیم
۱.۱k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.