پارت ۱۲ *My alpha*
"الفای کدوم پکید؟"
جوابشو ندادم و به راهم ادامه دادم.سولمین بهم نگاه کرد و چشم غره ای تحویلم داد و با حرص گفت
"زبون نداره"
با اخم نگاهش کردم و دوباره به خیابون چشم دوختم..خودش کم بود دوستشم اضافه شد.نمیدونم تا کی میتونم رفتارشو تحمل کنم و جلوی خودمو بگیرم.
"تهیونگ.یکم درد دارم..میشه اینجاها نگه داری"
با نیشخند گفتم
"مهم نیست...و بهتره سعی نکنی منو بپیچونی یادتم باشه من حسایی که داریو حس میکنم..تو ام هیچ دردی نداری حالتم عالیه از منم سر حال تری بچه"
دوستش جلو اومد.بهتره بگم صورتشو جلوم اورد و باعث شد کل دیدمو به خیابون از دست بدم.
"برو کنار..."
با دستم کنارش زدم و به ارومی گفت
"ببخشید...واقعا جفتا احساس همو میفهمن؟"
دوباره جوابشو ندادم و فقط دستی به صورتم کشیدم.
از توی اینهی وسط ماشین دیدم که دست به سینه به صندلیش تکیه داد و زیر لب به چیزایی گفت.به پک رسیدیم و ماشین رو به داخل باغ هدایت کردم.
"پیاده شین"
دوستش که انگار تا حالا به پکی نیومده بود با هیجان از ماشین پیاده شد.نگاهمو ازش گرفتم و به سمت سولمین برگشتم اما به جای سولمین با در باز ماشین رو به رو شدم و سولمینی که در حال دیویدن به سمت در بود.
به سرعت به سمتش دویدم و دم در گیرش انداختم ...بهش اخطار داده بودم جلوی اعضای پک ابرو ریزی نکنه...ولی مثل اینکه نمیفهمه..مشکلی نیست خودم درستش میکنم.
"ول کن...چرا نمیفهمی میخوام برم؟؟"
انگشت اشارمو به نشونهی تحدید جلو صورتش تکون دادم
"بهت گفتم حق نداری بری..نگفتم؟"
"مگه قراره هر چی گفتی قبول کنم"
"چرا از بین این همه امگا تو باید جفتم باشی؟؟..اصلا چرا تو با بقیه فرق داری"
"خب نه تو از من خوشت میاد نه من پس من میرم"
"رفتنو فراموش کن"
"نکنم چی میشه.مثلا میخوای چی کار کنی."
با نیشخند نگاهش کردم اما اینبار داد زد.
"بیاین به الفای پکتون بگید من نمیخوامش.نمیخوام پیشش بمونم"
خون جلوی چشمامو گرفت و خم شدم و انداختمش رو دوشم.
دست و پا مینداختم و بلند داد میزد ولش کنم..به بتایی که جلوی در بود گفتم
"به اون دختر یه اتاق بدین اینجا میمونه"
و بعد وارد ساختمون شدم.و به سمت اتاق قدم بر داشتم..در اتاقو باز کردم و به سمت تخت بردمش و انداختمش روش.بلند شد و برخلاف چشماش که ترس رو نشون میداد دوباره شروع کرد.
"چرا نمیخوای بفهمی؟؟من میخوام برم...وای من چرا برگشتم به پک؟"
درو بستمو قفلش کردم.دوباره به سمتش برگشتم و با لحن سردم گفتم.
"میخوای بری؟"
"اره...اره..اره میخوام برم"
لبمو با دندون گاز گرفتم و به سمت کمدم رفتم...باشه..میخواد بره؟مشکلی نداره
بچه ها بخاطر اینکه پارت بعد ۱۸+ هست توی دایرکت بهم پیام بدین براتون بفرستم
جوابشو ندادم و به راهم ادامه دادم.سولمین بهم نگاه کرد و چشم غره ای تحویلم داد و با حرص گفت
"زبون نداره"
با اخم نگاهش کردم و دوباره به خیابون چشم دوختم..خودش کم بود دوستشم اضافه شد.نمیدونم تا کی میتونم رفتارشو تحمل کنم و جلوی خودمو بگیرم.
"تهیونگ.یکم درد دارم..میشه اینجاها نگه داری"
با نیشخند گفتم
"مهم نیست...و بهتره سعی نکنی منو بپیچونی یادتم باشه من حسایی که داریو حس میکنم..تو ام هیچ دردی نداری حالتم عالیه از منم سر حال تری بچه"
دوستش جلو اومد.بهتره بگم صورتشو جلوم اورد و باعث شد کل دیدمو به خیابون از دست بدم.
"برو کنار..."
با دستم کنارش زدم و به ارومی گفت
"ببخشید...واقعا جفتا احساس همو میفهمن؟"
دوباره جوابشو ندادم و فقط دستی به صورتم کشیدم.
از توی اینهی وسط ماشین دیدم که دست به سینه به صندلیش تکیه داد و زیر لب به چیزایی گفت.به پک رسیدیم و ماشین رو به داخل باغ هدایت کردم.
"پیاده شین"
دوستش که انگار تا حالا به پکی نیومده بود با هیجان از ماشین پیاده شد.نگاهمو ازش گرفتم و به سمت سولمین برگشتم اما به جای سولمین با در باز ماشین رو به رو شدم و سولمینی که در حال دیویدن به سمت در بود.
به سرعت به سمتش دویدم و دم در گیرش انداختم ...بهش اخطار داده بودم جلوی اعضای پک ابرو ریزی نکنه...ولی مثل اینکه نمیفهمه..مشکلی نیست خودم درستش میکنم.
"ول کن...چرا نمیفهمی میخوام برم؟؟"
انگشت اشارمو به نشونهی تحدید جلو صورتش تکون دادم
"بهت گفتم حق نداری بری..نگفتم؟"
"مگه قراره هر چی گفتی قبول کنم"
"چرا از بین این همه امگا تو باید جفتم باشی؟؟..اصلا چرا تو با بقیه فرق داری"
"خب نه تو از من خوشت میاد نه من پس من میرم"
"رفتنو فراموش کن"
"نکنم چی میشه.مثلا میخوای چی کار کنی."
با نیشخند نگاهش کردم اما اینبار داد زد.
"بیاین به الفای پکتون بگید من نمیخوامش.نمیخوام پیشش بمونم"
خون جلوی چشمامو گرفت و خم شدم و انداختمش رو دوشم.
دست و پا مینداختم و بلند داد میزد ولش کنم..به بتایی که جلوی در بود گفتم
"به اون دختر یه اتاق بدین اینجا میمونه"
و بعد وارد ساختمون شدم.و به سمت اتاق قدم بر داشتم..در اتاقو باز کردم و به سمت تخت بردمش و انداختمش روش.بلند شد و برخلاف چشماش که ترس رو نشون میداد دوباره شروع کرد.
"چرا نمیخوای بفهمی؟؟من میخوام برم...وای من چرا برگشتم به پک؟"
درو بستمو قفلش کردم.دوباره به سمتش برگشتم و با لحن سردم گفتم.
"میخوای بری؟"
"اره...اره..اره میخوام برم"
لبمو با دندون گاز گرفتم و به سمت کمدم رفتم...باشه..میخواد بره؟مشکلی نداره
بچه ها بخاطر اینکه پارت بعد ۱۸+ هست توی دایرکت بهم پیام بدین براتون بفرستم
۴۱.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.