دقیقا پشت سرت! 💄p¹⁰
مینسو : کوک من میرم آماده شم برم خونه پیش مامان بابام فک کنم پارم کنن😐
کوک : میخوای منم..ااا هیچی
مینسو : چیه میخوای بیای پیش خانواندم تا ریش ریشت کنن؟
کوک : هیچی وولش
مینسو : رفتم لباس بپوشم که سرم گیج رفت خوردم زمین(موضوع بچه و..باردار..اینا نبودااا منحرف نشین)
کوک : خوبی؟جاییت درد نمیکنه؟چرا اینجوری شدی؟
مینسو : چیز مهمی نیست چندروزه سرم گیج میره...
کوک : حتی قبل اتفاق دیشب؟
مینسو : از دیشب بدتر شده ولی خو مشکلی نیست
کوک : اممم..ببخشید
مینسو : غلطیه که کردیم معذرت خواهیت برای چیه؟
#از_زبون_مینسو
رفتم خونه یه دعوای خیلی بد شد..منم سریع چمدونمو جمع کردمو اومد که برای همیشه خونه کوک باشم..(الان رسیدم خونه جانکوک)
مینسو : هق هقققق😭
کوک : چی شدهههه (مینسو رو محکم بغل کردم)
مینسو : هیچی الان نمیخوام بهش فکر کنم..😭
کوک : باشه..من سرم درد میکنه ایرادی نداره یکم..تفریح کنم؟
مینسو : چه تفریحی؟
کوک : مصلا نوشیدنی..چیزی
مینسو : باشه..فقط زیاد روی نکن منم میرم یچیز درست کنم بخورم گرسنمه
کوک : انگار زیاده روی کرده بودم حالم خوب نبود
مینسو : جیغغغغغغغغغ چی کار میکنی وحشییییی
#از_زبون_مینسو
باورم نمیشد بایه خون آشام در ارتباط بودم روی دستم یه گاز وحشتناکی گرفت که تمام دستم خونی شد..
کوک : به خون آشام تبدیل شده بودم..کنترلی نداشتم..
مینسو : میخواستم فرار کنم که اجازه نمیداد دستمو بست به میز رفت که قرص بیهوشی بیاره برام..با هزار بدبختی میخواستم از دستش فرار کنم که حتی دوتا پاهامم بست و گلومو گرفت و بزور قرصو گذاشت تو دهنم منم بیهوش شدم...منو برد رو تخت کنار خودش خوابیدم تا صبح شد..
کوک : آبی به دستو صورتش زدمو کم کم بیدارش کردم..
مینسو : خودمو خونسرد نشون میدادم ولی ازش میترسیدم
کوک : بزار دستتو باند ببیندم و اگرنه بدتر میشه
مینسو : با گریه دستمو گذاشتم تو دستش..اما اون خیلی مهربون بود..ظهر شد میخواستم فرار کنم..از خونه سریع بیرون رفتم...به یه هتل رفتم..
کوک : فهمیدم رفته و پشت سرش آروم میرفتم(داشتم تعقیبش میکردم)
مینسو : وقتی رفتم بالا میخواستم در اتاق هتلو باز کنم که یکی از پشت محکم هولم داد تو افتادم رو زمین..جانکوک بود..
کوک : خیلی عوضی هستی..
مینسو : میخواستم داد بزنم که بهم سیلی زد..
کوک: چطور اینکارو کردی؟گریه های مینسو در اومد
مینسو : ببخشید..
#از_زبون_مینسو
کوک اومد جلوترو بغلم کرد گفت خیلی دیونه ای..میخواستم هولش بدم که بوسم کرد محکم دستامو تو دستش فشار داد..
کوک : بیا بریم خونه...
مینسو : باشه بریم...فقط تنبیهی که ندارم؟
کوک : میریم خونه میفهمی..
ADMIN : #yuna
---------------------
P : p¹⁰
--------
copy : 🚫
--------------
بچه ها پارت بعدی خ دیر میاد آخه ادمین حالش خ بده💔
کوک : میخوای منم..ااا هیچی
مینسو : چیه میخوای بیای پیش خانواندم تا ریش ریشت کنن؟
کوک : هیچی وولش
مینسو : رفتم لباس بپوشم که سرم گیج رفت خوردم زمین(موضوع بچه و..باردار..اینا نبودااا منحرف نشین)
کوک : خوبی؟جاییت درد نمیکنه؟چرا اینجوری شدی؟
مینسو : چیز مهمی نیست چندروزه سرم گیج میره...
کوک : حتی قبل اتفاق دیشب؟
مینسو : از دیشب بدتر شده ولی خو مشکلی نیست
کوک : اممم..ببخشید
مینسو : غلطیه که کردیم معذرت خواهیت برای چیه؟
#از_زبون_مینسو
رفتم خونه یه دعوای خیلی بد شد..منم سریع چمدونمو جمع کردمو اومد که برای همیشه خونه کوک باشم..(الان رسیدم خونه جانکوک)
مینسو : هق هقققق😭
کوک : چی شدهههه (مینسو رو محکم بغل کردم)
مینسو : هیچی الان نمیخوام بهش فکر کنم..😭
کوک : باشه..من سرم درد میکنه ایرادی نداره یکم..تفریح کنم؟
مینسو : چه تفریحی؟
کوک : مصلا نوشیدنی..چیزی
مینسو : باشه..فقط زیاد روی نکن منم میرم یچیز درست کنم بخورم گرسنمه
کوک : انگار زیاده روی کرده بودم حالم خوب نبود
مینسو : جیغغغغغغغغغ چی کار میکنی وحشییییی
#از_زبون_مینسو
باورم نمیشد بایه خون آشام در ارتباط بودم روی دستم یه گاز وحشتناکی گرفت که تمام دستم خونی شد..
کوک : به خون آشام تبدیل شده بودم..کنترلی نداشتم..
مینسو : میخواستم فرار کنم که اجازه نمیداد دستمو بست به میز رفت که قرص بیهوشی بیاره برام..با هزار بدبختی میخواستم از دستش فرار کنم که حتی دوتا پاهامم بست و گلومو گرفت و بزور قرصو گذاشت تو دهنم منم بیهوش شدم...منو برد رو تخت کنار خودش خوابیدم تا صبح شد..
کوک : آبی به دستو صورتش زدمو کم کم بیدارش کردم..
مینسو : خودمو خونسرد نشون میدادم ولی ازش میترسیدم
کوک : بزار دستتو باند ببیندم و اگرنه بدتر میشه
مینسو : با گریه دستمو گذاشتم تو دستش..اما اون خیلی مهربون بود..ظهر شد میخواستم فرار کنم..از خونه سریع بیرون رفتم...به یه هتل رفتم..
کوک : فهمیدم رفته و پشت سرش آروم میرفتم(داشتم تعقیبش میکردم)
مینسو : وقتی رفتم بالا میخواستم در اتاق هتلو باز کنم که یکی از پشت محکم هولم داد تو افتادم رو زمین..جانکوک بود..
کوک : خیلی عوضی هستی..
مینسو : میخواستم داد بزنم که بهم سیلی زد..
کوک: چطور اینکارو کردی؟گریه های مینسو در اومد
مینسو : ببخشید..
#از_زبون_مینسو
کوک اومد جلوترو بغلم کرد گفت خیلی دیونه ای..میخواستم هولش بدم که بوسم کرد محکم دستامو تو دستش فشار داد..
کوک : بیا بریم خونه...
مینسو : باشه بریم...فقط تنبیهی که ندارم؟
کوک : میریم خونه میفهمی..
ADMIN : #yuna
---------------------
P : p¹⁰
--------
copy : 🚫
--------------
بچه ها پارت بعدی خ دیر میاد آخه ادمین حالش خ بده💔
۵۳.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.