مآه من ۸
و گفت_پول خوبی اذت درمیاد
.
تنم لرزید یعنی دخترا داشتن راس میگفتن نه نه نه نباید
.
زنه_اسمم سمیراست بهم میگن سمی اگه درست گفته باشم باید اسمت ماهک باشه درسته
فقط سر تکون دادم قلب توی دهنم میزد داشتم میترسیدم
.
سمیرا_نفر بعدی کیه آها الناز پاشو دنبالم بیا شماهم خودتونو آماده کنید
.
الناز دست تیبا رو فشار داد و رفت دنبال سمیرا
تیبا و ترانه به طرف شمیم رفتن منم دنبالشون رفتم
ترانه_چیکارت کردن
شمیم که معلوم بود درد داره گفت_میخواستن ببین باکرم یا نه چون که میدونمون زیر دستای عربا یا میکشنمون
تیبا_اشغالا عو.ضیاااااا حروم.زاده هاااااا بی نامو.سااااااا[با گریه]
یه دختره اومد توی اتاق و گفت بریم دوش بگیریم همه با گریه به سمت پنجتا حموم اونجا رفتیم
.
همین جور زیر دوش گریه میکردم و یاد بیبی و ماهور می افتادم
که یه دفعه صدای جیغ ترانه و شمیم بلند شد همون طور لخت از حمام اومدم بیرون
چشمام به تیبا خشک شد خون کل کف حموم رو گرفته بود دسته تیبا از وان بیرون و خودش داخل وان بود رفتم سمتش یه تیکه لباس آوردم که ببندم روی دستش
تیبا_ماهک نکن حواست به اون سه تا باشه مراقب خودت باش و چشاش بسته شد اون دوتا اونو داشتن زار میزدن کنار وان افتادم روی زمین.....
.
تنم لرزید یعنی دخترا داشتن راس میگفتن نه نه نه نباید
.
زنه_اسمم سمیراست بهم میگن سمی اگه درست گفته باشم باید اسمت ماهک باشه درسته
فقط سر تکون دادم قلب توی دهنم میزد داشتم میترسیدم
.
سمیرا_نفر بعدی کیه آها الناز پاشو دنبالم بیا شماهم خودتونو آماده کنید
.
الناز دست تیبا رو فشار داد و رفت دنبال سمیرا
تیبا و ترانه به طرف شمیم رفتن منم دنبالشون رفتم
ترانه_چیکارت کردن
شمیم که معلوم بود درد داره گفت_میخواستن ببین باکرم یا نه چون که میدونمون زیر دستای عربا یا میکشنمون
تیبا_اشغالا عو.ضیاااااا حروم.زاده هاااااا بی نامو.سااااااا[با گریه]
یه دختره اومد توی اتاق و گفت بریم دوش بگیریم همه با گریه به سمت پنجتا حموم اونجا رفتیم
.
همین جور زیر دوش گریه میکردم و یاد بیبی و ماهور می افتادم
که یه دفعه صدای جیغ ترانه و شمیم بلند شد همون طور لخت از حمام اومدم بیرون
چشمام به تیبا خشک شد خون کل کف حموم رو گرفته بود دسته تیبا از وان بیرون و خودش داخل وان بود رفتم سمتش یه تیکه لباس آوردم که ببندم روی دستش
تیبا_ماهک نکن حواست به اون سه تا باشه مراقب خودت باش و چشاش بسته شد اون دوتا اونو داشتن زار میزدن کنار وان افتادم روی زمین.....
۱.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.