وقتی فرشته ای عاشق شد🤍⛓
با بهت به اطرافش نگاه میکرد...
هنوز درکی از موقعیت پیش اومده نداشت که با صدای داد
تهیونگ به خودش اومد
تهونگ:گندش بزنن..گندش بزنن
جاسوس های پدرش متوجه شده بودن و بهش اطلاع دادهبودن
پدرش الهه ی آب و هوا بود و شرایط هوا به اعصاب اون
بستگی داشت
و هر موقع که عصبانی میشد طوفان وحشتناکی راه میوفتاد
(هرچیمامیکشیمسربابااینه:/)
لونا:چی...چیکار..ک..کنیم؟
نامجون نفس عمیق کشید و با اعصبانیت کنترل شده ای شروع
به صحبت کرد
نامجون:احتمالا میان دنبالت ... ما به اون پسره جونگکوک هم نیاز داریم
بعد از اینکه صدای رعد و برق آروم شد بارون و باد شدیدی شروع شد ...
که نشون میداد عصبانیت پدرشون تا حدودی خوابیده ..
خیلی کم...
اینبار تهیونگ با عصبانیت شروع به صحبت کرد...
تهیونگ:دیوونه شدی؟؟؟ ... اون پسره ی احمق باور میکنه به نظرت ؟؟؟ چرا اون اصلا؟؟؟
نامجون میخواست جواب تهیونگ رو بده که صدای لونا متوقفش کرد
لونا:حواست باشه راجب کی حرف میزنی برادر دلم نمیخواد
بهت بیاحترامی کنم پس راجب جونگکوک درست حرف بزن!
تهیونگ پوفی کشید و خنده ی عصبی کرد...
نامجون:حس میکنم با فرشته های دبستانی درافتادم تمومش کنید! ... قبل از اینکه بیاید زمین بهترین خواهر و برادری بودید که میشناختم با تمام وجود به هم احترام میزاشتید و بهترین دوستای هم بودید واقعا نمیفهمم چتونه شما(با عصبانیت)
تهیونگ و لونا حرفی نزدن و اروم به میز نگاه میکردن
نامجون:پسره رو شناسایی کردن براش خطرناکه از طرفی..
میدونم زوده برای گفتنش و نباید بفهمید...
ولی پسره پِنیمای لوناست..
تهیونگ و لونا هر دو با تعجب به نامجون زل زدن..
چیزی که میشنیدن غیر قابل باور بود...
(خب..کلمه ی penima به کسایی گفته میشه که روحشون به هم گره خورده از وقتی که به دنیا اومدن و با یه بند سفید به هم وصلن حالا اون دونفر میتونن فرشته_شیطان فرشته_آدم فرشته_فرشته و ..... به همین روال باشن معمولا همه با همجنسای خودشون پِنیما هستن و اینکه فرشته و ادم یا فرشته و شیطان و .... اتفاق بیوفته غیر ممکنه و صد سال یک بار شاید اتفاق بیوفته نکته اینجاست که پنیما شدن خیلی نادره و هر کی یه پنیما نداره همه خیلی راحت عاشق میشن و اصلا پنیمایی براشون وجود نداره .. و کلا پنیما کمه چه برسه که جنس هاش هم یکی نباشه)
تهیونگ:چ...چطور ممکنه؟(با بهت)
نامجون اما بدون توجه دو نفر شروع به صحبت کرد
نامجون:اگه پسره رو ببینن راحت رد لونا رو میزنن من باهاش صمیمی شدم تو کلاس باهاش حرف میزنم و غیر مستقیم بهش یه چیزایی میگم ما میریم دگو تا پیدا نشیم لونا و تهیونگ موهاتون رو رنگ کنید یا مدلش رو تغییر بدید روشنه؟
تهیونگ و لونا هر دو سر تکون دادن..
باور چیزی که شنیدن غیر ممکن بود براشون..
مخصوصا برای لونا...
ولی خب شرایط همیشه طبق پیشبینی ما میشه؟
قطعا نه!
کپی ممنوع
هنوز درکی از موقعیت پیش اومده نداشت که با صدای داد
تهیونگ به خودش اومد
تهونگ:گندش بزنن..گندش بزنن
جاسوس های پدرش متوجه شده بودن و بهش اطلاع دادهبودن
پدرش الهه ی آب و هوا بود و شرایط هوا به اعصاب اون
بستگی داشت
و هر موقع که عصبانی میشد طوفان وحشتناکی راه میوفتاد
(هرچیمامیکشیمسربابااینه:/)
لونا:چی...چیکار..ک..کنیم؟
نامجون نفس عمیق کشید و با اعصبانیت کنترل شده ای شروع
به صحبت کرد
نامجون:احتمالا میان دنبالت ... ما به اون پسره جونگکوک هم نیاز داریم
بعد از اینکه صدای رعد و برق آروم شد بارون و باد شدیدی شروع شد ...
که نشون میداد عصبانیت پدرشون تا حدودی خوابیده ..
خیلی کم...
اینبار تهیونگ با عصبانیت شروع به صحبت کرد...
تهیونگ:دیوونه شدی؟؟؟ ... اون پسره ی احمق باور میکنه به نظرت ؟؟؟ چرا اون اصلا؟؟؟
نامجون میخواست جواب تهیونگ رو بده که صدای لونا متوقفش کرد
لونا:حواست باشه راجب کی حرف میزنی برادر دلم نمیخواد
بهت بیاحترامی کنم پس راجب جونگکوک درست حرف بزن!
تهیونگ پوفی کشید و خنده ی عصبی کرد...
نامجون:حس میکنم با فرشته های دبستانی درافتادم تمومش کنید! ... قبل از اینکه بیاید زمین بهترین خواهر و برادری بودید که میشناختم با تمام وجود به هم احترام میزاشتید و بهترین دوستای هم بودید واقعا نمیفهمم چتونه شما(با عصبانیت)
تهیونگ و لونا حرفی نزدن و اروم به میز نگاه میکردن
نامجون:پسره رو شناسایی کردن براش خطرناکه از طرفی..
میدونم زوده برای گفتنش و نباید بفهمید...
ولی پسره پِنیمای لوناست..
تهیونگ و لونا هر دو با تعجب به نامجون زل زدن..
چیزی که میشنیدن غیر قابل باور بود...
(خب..کلمه ی penima به کسایی گفته میشه که روحشون به هم گره خورده از وقتی که به دنیا اومدن و با یه بند سفید به هم وصلن حالا اون دونفر میتونن فرشته_شیطان فرشته_آدم فرشته_فرشته و ..... به همین روال باشن معمولا همه با همجنسای خودشون پِنیما هستن و اینکه فرشته و ادم یا فرشته و شیطان و .... اتفاق بیوفته غیر ممکنه و صد سال یک بار شاید اتفاق بیوفته نکته اینجاست که پنیما شدن خیلی نادره و هر کی یه پنیما نداره همه خیلی راحت عاشق میشن و اصلا پنیمایی براشون وجود نداره .. و کلا پنیما کمه چه برسه که جنس هاش هم یکی نباشه)
تهیونگ:چ...چطور ممکنه؟(با بهت)
نامجون اما بدون توجه دو نفر شروع به صحبت کرد
نامجون:اگه پسره رو ببینن راحت رد لونا رو میزنن من باهاش صمیمی شدم تو کلاس باهاش حرف میزنم و غیر مستقیم بهش یه چیزایی میگم ما میریم دگو تا پیدا نشیم لونا و تهیونگ موهاتون رو رنگ کنید یا مدلش رو تغییر بدید روشنه؟
تهیونگ و لونا هر دو سر تکون دادن..
باور چیزی که شنیدن غیر ممکن بود براشون..
مخصوصا برای لونا...
ولی خب شرایط همیشه طبق پیشبینی ما میشه؟
قطعا نه!
کپی ممنوع
۵.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.