پارت2
جیهوپ:سلام خانم هان
و سلام خانم..؟
هانا:یونجی سو یونجی
جیهوپ:اوم خوشوقتم
یونجی:خیلی ممنونم همچنین
هانا:بااجاره ما دیگه میریم
این اقای که رد شد دکتر جانگ هست متخصص ترین دکتر این بیمارستان تو همهی بخش ها مهارت داره اما خودش عاشق بخش اطفال درست خیلی مهربون اما سرش کارش خیلی جدیه همین دیروز با یکی از پرستارا دعوا کرد اها اینم بین خودمون باشه پسر ریسه بیمارستانه
یونجی:اوو تو چرا از همه چی خبر داری؟
هانا.اهم اهم اینجا بهم میگن بیبیسی همه چیو میدونم حالا بیا بریم کاراتو نشونت بدم
یونجی:باش
با هانا رفتیم و بهم گفت باید چیکار کنم هروز صبح وقتی میام باید وضع بچههارو چک کنم اگر باید دارویی بخورن بهشون بدم سرم هاشون عوض کنم و آمپول هاشون بزنم و اینکه همیشه دردسترس باشم و اینکه اگر عملی پیش امده تمام وسایلو آماده کنم و خودم هم به عنوان کاراموز اونجا باشم
چون بهم گفت الان کاری نبست رفتم کافه تریا بیمارستان و یدونه موکا سفارش دادم آماده شد گرفتم و امدم برم ی میز خالی بود تا امدم برم رفتم نشستن تنها جای که جای نشستن داشت و تقریبا خالی بود کنار همون دکتره جانگ بود رفتم سمتش
یونجی:میتونم اینجا بشینم همجا پره
جیهوپ:اره حتما
یونجی:ممنونم
صندلی کشیدم جلو نشستم قیافه اقای جانگ خیلی مهربون اما اون عینک طبیش با فریم مشکی دورش صورتشو جدی نشون میداد سرش تو لپتاب بود و مثل اینکه داشت کاری میکرد
جیهوپ:چیزی شده؟
یونجی:نه نه
جیهوپ:پس چرا اینجوری به صورتم خیره شدی؟
یونجی:بله؟عام هیچی ببخشید
این چقدر عجیبه خداااا خودت به دادم برس
جیهوپ:تو بخش اطفال دیدمت خانم هان گفت کاراموزی درسته؟
یونجی:بله
جیهوپ:
و سلام خانم..؟
هانا:یونجی سو یونجی
جیهوپ:اوم خوشوقتم
یونجی:خیلی ممنونم همچنین
هانا:بااجاره ما دیگه میریم
این اقای که رد شد دکتر جانگ هست متخصص ترین دکتر این بیمارستان تو همهی بخش ها مهارت داره اما خودش عاشق بخش اطفال درست خیلی مهربون اما سرش کارش خیلی جدیه همین دیروز با یکی از پرستارا دعوا کرد اها اینم بین خودمون باشه پسر ریسه بیمارستانه
یونجی:اوو تو چرا از همه چی خبر داری؟
هانا.اهم اهم اینجا بهم میگن بیبیسی همه چیو میدونم حالا بیا بریم کاراتو نشونت بدم
یونجی:باش
با هانا رفتیم و بهم گفت باید چیکار کنم هروز صبح وقتی میام باید وضع بچههارو چک کنم اگر باید دارویی بخورن بهشون بدم سرم هاشون عوض کنم و آمپول هاشون بزنم و اینکه همیشه دردسترس باشم و اینکه اگر عملی پیش امده تمام وسایلو آماده کنم و خودم هم به عنوان کاراموز اونجا باشم
چون بهم گفت الان کاری نبست رفتم کافه تریا بیمارستان و یدونه موکا سفارش دادم آماده شد گرفتم و امدم برم ی میز خالی بود تا امدم برم رفتم نشستن تنها جای که جای نشستن داشت و تقریبا خالی بود کنار همون دکتره جانگ بود رفتم سمتش
یونجی:میتونم اینجا بشینم همجا پره
جیهوپ:اره حتما
یونجی:ممنونم
صندلی کشیدم جلو نشستم قیافه اقای جانگ خیلی مهربون اما اون عینک طبیش با فریم مشکی دورش صورتشو جدی نشون میداد سرش تو لپتاب بود و مثل اینکه داشت کاری میکرد
جیهوپ:چیزی شده؟
یونجی:نه نه
جیهوپ:پس چرا اینجوری به صورتم خیره شدی؟
یونجی:بله؟عام هیچی ببخشید
این چقدر عجیبه خداااا خودت به دادم برس
جیهوپ:تو بخش اطفال دیدمت خانم هان گفت کاراموزی درسته؟
یونجی:بله
جیهوپ:
۹۶۷
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.