پشت ماسک پارت۶
همه به سف شدیم که....
دوست قدیمیه قدیمیه هانا جان رید تو جلسه(طرف پسره اسمشم الکس هست تو بچگی همو ازیت میکردن کرم ریزم الکی بود)
هانا. الکسسسس گمشو اینجا چیکار میکنی(از اون لحنای نه اروم نه بلند)
الکس.عااااااا..ها چیز ایتاچی تو تو گنگ تومانی؟ باورم نمیشه
هانا.منم باورم نمیشه توئه عن....(دید رو لباسش نوشته گنگ ***[نظریه ای واس اسمش ندارم])
الکس. عا اره یادم نبود منو تو رقیبیم من تو گنگ***هستم
مایکی.بگو ببینم چرا اومدی اینجا؟همو میشناسین؟
الکس.عا ارع دوستمه ولی مث اینکه الان دشمنمه
مایکی.ایتاجی؟
هانا.اره خب ولی قبلا
بعد کلی حرف فهمیدیم که گراره با اونا دعوا کنیم بعد جهش میزنیم به پس فردا موقع دعوا حال ندارم بنویسم شرمنده
هانا. تاکه مراقب باششش
جلو کسی که میخواست به تاکه مشت بزنه رو گرفت درجا پرتش کرد رفت همه رختم سر هانا هاناهم نمیدونست که دارن حواسشو پرت میکنن و وقتی فهمید یکی میخواد با میله بزنه تو سرش امد جلوشو بگیر دیر شد و پخش زمین شد
تاکه. ایتاچییییییی(با داد)
؟:شمنده ها..ایتاچی(داشت میگفت هانا چون اونم میدونه که دختره)
هانا.ا..الکس
♕:هه این همون پسره دخترنما بود با یه ضربه شرو پل شد که
♕. اوخیش درد داشت بچه
هانا.ها بچه!؟
الکس.نباید این کار رو میکردی
♕. پس هنوز نمردی هان(با لحن جدی و ترسناک)
هانا. اگه میتونی منو بکش
کلی با میله زدش زدش تا جایی که خستش شد فک کرد دیه مرده که هانا گودرتمند بلند شد
هانا که داشت همینجوری از صپرتش خون میریخت و تعادل نداشت گفت:
هانا.تمام ظورت همین بود؟هه ضعیف
♕ با اعصباتیت میله رو برداشت بزنه به شکمه هانا که هانا میله رو گرفت و با یه حرکت جانانه ♕پرت کرد اونور
رو به افراد تومان وایساد و گفت:
هانا.دیگه دعوا تموم شد
همه اِین چی ترسیده بودن بخوصوص الکس
یکی:ببین اون دختره(اروم)
کمکم صداشون بلند شد که هانا داد زد:
هانا: من دخترم مشکل دارین این همه دارم سختی میکشم قبولم کنین(گریه)اما برای...هیچی منو قبول نمیکنین پس اصلا چرا اینجام؟
مایکی علام کرد که دعوا تمومه تمامی اعضایه گنگ تومان رفتند و فردا راجب اتفاقی که افتاد جلسه بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان🎶✨
دستم به چوخ رفت🗿
عکس بالاهم الکسه😎
راستی 👻
کامنت🤳
لایک💕
فالو🫧
پلیز🥹🙏🏻
زحمت کشیدما!!
دوست قدیمیه قدیمیه هانا جان رید تو جلسه(طرف پسره اسمشم الکس هست تو بچگی همو ازیت میکردن کرم ریزم الکی بود)
هانا. الکسسسس گمشو اینجا چیکار میکنی(از اون لحنای نه اروم نه بلند)
الکس.عااااااا..ها چیز ایتاچی تو تو گنگ تومانی؟ باورم نمیشه
هانا.منم باورم نمیشه توئه عن....(دید رو لباسش نوشته گنگ ***[نظریه ای واس اسمش ندارم])
الکس. عا اره یادم نبود منو تو رقیبیم من تو گنگ***هستم
مایکی.بگو ببینم چرا اومدی اینجا؟همو میشناسین؟
الکس.عا ارع دوستمه ولی مث اینکه الان دشمنمه
مایکی.ایتاجی؟
هانا.اره خب ولی قبلا
بعد کلی حرف فهمیدیم که گراره با اونا دعوا کنیم بعد جهش میزنیم به پس فردا موقع دعوا حال ندارم بنویسم شرمنده
هانا. تاکه مراقب باششش
جلو کسی که میخواست به تاکه مشت بزنه رو گرفت درجا پرتش کرد رفت همه رختم سر هانا هاناهم نمیدونست که دارن حواسشو پرت میکنن و وقتی فهمید یکی میخواد با میله بزنه تو سرش امد جلوشو بگیر دیر شد و پخش زمین شد
تاکه. ایتاچییییییی(با داد)
؟:شمنده ها..ایتاچی(داشت میگفت هانا چون اونم میدونه که دختره)
هانا.ا..الکس
♕:هه این همون پسره دخترنما بود با یه ضربه شرو پل شد که
♕. اوخیش درد داشت بچه
هانا.ها بچه!؟
الکس.نباید این کار رو میکردی
♕. پس هنوز نمردی هان(با لحن جدی و ترسناک)
هانا. اگه میتونی منو بکش
کلی با میله زدش زدش تا جایی که خستش شد فک کرد دیه مرده که هانا گودرتمند بلند شد
هانا که داشت همینجوری از صپرتش خون میریخت و تعادل نداشت گفت:
هانا.تمام ظورت همین بود؟هه ضعیف
♕ با اعصباتیت میله رو برداشت بزنه به شکمه هانا که هانا میله رو گرفت و با یه حرکت جانانه ♕پرت کرد اونور
رو به افراد تومان وایساد و گفت:
هانا.دیگه دعوا تموم شد
همه اِین چی ترسیده بودن بخوصوص الکس
یکی:ببین اون دختره(اروم)
کمکم صداشون بلند شد که هانا داد زد:
هانا: من دخترم مشکل دارین این همه دارم سختی میکشم قبولم کنین(گریه)اما برای...هیچی منو قبول نمیکنین پس اصلا چرا اینجام؟
مایکی علام کرد که دعوا تمومه تمامی اعضایه گنگ تومان رفتند و فردا راجب اتفاقی که افتاد جلسه بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان🎶✨
دستم به چوخ رفت🗿
عکس بالاهم الکسه😎
راستی 👻
کامنت🤳
لایک💕
فالو🫧
پلیز🥹🙏🏻
زحمت کشیدما!!
۱.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.