فیک پارت 2 وقتی عاشقت شد..
*از زبان ا/ت*
که دیدم یه پسر با یه عالمه بادیگارد دارن پدر سورنا رو میزنن تند تند رفتم پیشش ...
*از زبان کوک*
ببین مرتیکه یه هفته بهت فرصت دادیم پولو مرتیکه رد کن بده( با داد)
*از زبان پدر سورنا*
م.. من.. من نتونستم پولو جور کنم بانک پول ن... نمیده چ...چون وام قبلیو پرداخت نکردم( با ترس )
کوک:مرتیکه تو همه چیو به جون خریدی که پولو گرفتی حالاهم که سر قولت نموندی دختر تو میبریم.
ا/ت : تند تند رفتم پیش پدر سورنا گفتم:عمو جان خوبی بلند شو چرا داره از سرت خون میاد( با حالت ترس) اینا کین؟!
پدر سورنا:خ... خوبم چیزی نیست سریع خودشو بلند کرد تکون داد.
ا/ت :دیدم پدر سورنا رفت پای همون پسر رو گرفت گفت:التماست میکنم با دخترم کاری نداشته باش تروخدا پولتو پس میدم( باحالت ترس و گریه)
کوک:خفشو مرتیکه (با حالت داد)پرتش کردم اونور به بادیگاردا یه چشمک زدم رفتن اون دختر رو گرفتن. بردن تو ماشین دختره خیلی داشت داد و گریه میکرد به یه کی از بادیگاردا گفتم:اون دستمال و بده گذاشتم جلو دهنش بیهوش شد
از زبان ادمین:( بچه ها کوک فک میکرد ا/ت دختره این مردس به خاطر همین بردنش )🥸😐
ا/ت :داشتم داد و بیداد میکردم که ترو خدا ولم کنید که دیدم بیهوش شدم.
کوک: زنگ بزنم به تهیونگ بگم دختروشو اوردیم
شروع تماس تلفنی*
تهیونگ:الو پولو گرفتی؟
کوک :نه مرتیکه پول نداشت طبق شرطی که بسته بودیم دخترشو اوردیم.
تهیونگ :خوبه ببرش خونه من رفتم بار خونه بیهوشش کن بزار تو اتاق شکنجه.
کوک:باش.
پایان تماس تلفنی*
کوک:برین به سمت خونه تهیونگ
بادیگارد:.چشم قربان
تهیونگ: اصلا حوصله نداشتم از وقتی که رونا ( دوست دختر قبلیش )بهم با بهترین دوستم یوجین خیانت کرد دیگه همه ی زنا برام هرزه حساب شدن.
*فلش بک به موقعی که رونا و تهیونگ باهم دوست بودن. *
تهیونگ:رفتم گل فروشی برای رونا گل رز بخرم گل رز خیلی دوست داشت رفتم براش خریدم که سوپرایزش کنم و ازش خواستگاری کنم به یوجین سپرده بودم که رونا رو بیاره ولی با چیزی که دیدم سره جام خشکم زد داشتن همو میبوسیدن.
فرداش یه یوجین گفتم بیاد سمت ***
فردا
یوجین:سلام رفیق چرا دیروز نیومدی ده تا دروغ فقط به رونا گفتم. تهیونگ تهیونگ الوو
تهیونگ:تند اومدم سمتش یه مشت زدن دهنش پخش زمین شد. مرتیکه من ترو برادرم میدونستم بعد میای با دوست دخترم بهم خیانت میکنی ( عربده)
یوجین:پاشدم گوشه لبمو پاک کردم یه نیشخند زدم یه مشت خوابوندم تو صورت تهیونگ مرتیکه عوضی رونا منو دوست داره اون فقط به خاطر پول اومد سمتت اون هیچوقت به خاطر خودت دوست نداشت فقط به خاطر پول.
تهیونگ:وقتی اینو گفت دنیا روسر خراب شد.. دیگه هیچوقت عاشقه کسی نشدم.
شرطا
5لایک
5کامنت😉
که دیدم یه پسر با یه عالمه بادیگارد دارن پدر سورنا رو میزنن تند تند رفتم پیشش ...
*از زبان کوک*
ببین مرتیکه یه هفته بهت فرصت دادیم پولو مرتیکه رد کن بده( با داد)
*از زبان پدر سورنا*
م.. من.. من نتونستم پولو جور کنم بانک پول ن... نمیده چ...چون وام قبلیو پرداخت نکردم( با ترس )
کوک:مرتیکه تو همه چیو به جون خریدی که پولو گرفتی حالاهم که سر قولت نموندی دختر تو میبریم.
ا/ت : تند تند رفتم پیش پدر سورنا گفتم:عمو جان خوبی بلند شو چرا داره از سرت خون میاد( با حالت ترس) اینا کین؟!
پدر سورنا:خ... خوبم چیزی نیست سریع خودشو بلند کرد تکون داد.
ا/ت :دیدم پدر سورنا رفت پای همون پسر رو گرفت گفت:التماست میکنم با دخترم کاری نداشته باش تروخدا پولتو پس میدم( باحالت ترس و گریه)
کوک:خفشو مرتیکه (با حالت داد)پرتش کردم اونور به بادیگاردا یه چشمک زدم رفتن اون دختر رو گرفتن. بردن تو ماشین دختره خیلی داشت داد و گریه میکرد به یه کی از بادیگاردا گفتم:اون دستمال و بده گذاشتم جلو دهنش بیهوش شد
از زبان ادمین:( بچه ها کوک فک میکرد ا/ت دختره این مردس به خاطر همین بردنش )🥸😐
ا/ت :داشتم داد و بیداد میکردم که ترو خدا ولم کنید که دیدم بیهوش شدم.
کوک: زنگ بزنم به تهیونگ بگم دختروشو اوردیم
شروع تماس تلفنی*
تهیونگ:الو پولو گرفتی؟
کوک :نه مرتیکه پول نداشت طبق شرطی که بسته بودیم دخترشو اوردیم.
تهیونگ :خوبه ببرش خونه من رفتم بار خونه بیهوشش کن بزار تو اتاق شکنجه.
کوک:باش.
پایان تماس تلفنی*
کوک:برین به سمت خونه تهیونگ
بادیگارد:.چشم قربان
تهیونگ: اصلا حوصله نداشتم از وقتی که رونا ( دوست دختر قبلیش )بهم با بهترین دوستم یوجین خیانت کرد دیگه همه ی زنا برام هرزه حساب شدن.
*فلش بک به موقعی که رونا و تهیونگ باهم دوست بودن. *
تهیونگ:رفتم گل فروشی برای رونا گل رز بخرم گل رز خیلی دوست داشت رفتم براش خریدم که سوپرایزش کنم و ازش خواستگاری کنم به یوجین سپرده بودم که رونا رو بیاره ولی با چیزی که دیدم سره جام خشکم زد داشتن همو میبوسیدن.
فرداش یه یوجین گفتم بیاد سمت ***
فردا
یوجین:سلام رفیق چرا دیروز نیومدی ده تا دروغ فقط به رونا گفتم. تهیونگ تهیونگ الوو
تهیونگ:تند اومدم سمتش یه مشت زدن دهنش پخش زمین شد. مرتیکه من ترو برادرم میدونستم بعد میای با دوست دخترم بهم خیانت میکنی ( عربده)
یوجین:پاشدم گوشه لبمو پاک کردم یه نیشخند زدم یه مشت خوابوندم تو صورت تهیونگ مرتیکه عوضی رونا منو دوست داره اون فقط به خاطر پول اومد سمتت اون هیچوقت به خاطر خودت دوست نداشت فقط به خاطر پول.
تهیونگ:وقتی اینو گفت دنیا روسر خراب شد.. دیگه هیچوقت عاشقه کسی نشدم.
شرطا
5لایک
5کامنت😉
۵.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.