پارت ۷۹ : کسی سمت راستم وایستاد و گفت : تسلیت میگم ....فک
پارت ۷۹ : کسی سمت راستم وایستاد و گفت : تسلیت میگم ....فکر نمیکردم بخاطر جداییمون خودشو بکشه .
تمام وجودم با عصبانیت اتیش گرفت و با دست چپم یک مشت محکم تو صورتش زدم و بلند گفتم : بروووو گمشوووو حرومزادددهههههه .
( جونگ کوک )
یکدفعه با صدای بلند جیمین همه بهش نگا کردیم .
شینتا اومده بود اینجا .
سریع سمت جیمین رفتم و جلوشو گرفتم و از شینتا جداش کردم .
بازوی چپشو جیمینو گرفتم و گفتم : جیمین بسس کنن .
بهم نگا کرد و گفت : چرااا باید این عوضیو ول کنم ها؟؟ من : جیمین منم مثل توام تو تنها کسی نیستی که بدون نایکا قلبش پوچ و خالیه پس با عصبانیت جاشو پر نکن .
اروم گرفت .
چهار روز بعد
( نامجون )
رو مبل نشسته بودم .
کتاب دستم و بود و میخواستم باهاش حواسم و پرت کنم .
بدون نایکا انگار زندگیمون گرفته شده .
صفحه بعدی کتابو زدم و بینیمو بالا کشیدم و اشک هامو پاک کردم .
( جیهوپ )
رو تخت دراز کشیده بودم .
به میز کنار تختم نگا میکردم .
نمیتونستم تصویر لبخندشو از جلو چشمام پاک کنم .
نمیتونستم خودمو اروم کنم .
چه برسه به اونا(:
قطره اشکم از چشمام روی بالش ریخت .
( جونگ کوک )
توی حموم بودم.
دیگه هیچ امیدی به زندگی نداشتم .
تمام امید زندگیم از پیشم رفت .
اب قطره قطره روی سرم میریخت و نمیزاشت صدای گریه هام به بیرون بره .
گریه میکردم . چیشد یکدفعه رفتی؟
چرا؟
به دیوار تکیه دادم و روی زمین افتادم .
نایکا برگرد من نمیتونم .....نمیتونم .
( شوگا )
در خونه رو باز کردم و با تمام ساکتیش وسط حال وایستادم .
هر خاطره ای دارم فقط موقعی بود که باهاش دعوا میکردم و نمیزاشتم به خودش اسیب بزنه .
دقیقا همین جا بود که اشکشو دراوردم فشار روش بود ولی منه احمق نتونستم درکش کنم .
کاش بجای دعوا کردن بغلش میکردم ( :
روی مبلش افتادم و سرمو به عقب تکیه دادم .
چشمامو بستم .
سرم درد داشت و فقط یکی میتونست با روحش ارومم کنه .
( وی )
خیلی وقته زیر بارون قدم میزنم .
دقیقا همونجایی که با نایکا راه میرفتم .
همونجایی که اولین بار تو زندگی بهم قول دادیم وقتی دعوا کردیم دل همو نشکونیم .
قبل از اینکه عاشقش بشم .
توی پیاده رو داشتم قدم میزدم و فقط یک سیوشرت تنم بود .
صدای خنده های اطراف و دویدن ها میشنیدم و اشک میریختم .
( جیمین )
گوشی و رو گوشم گذاشتم .
بعد چند تا زنگ قطع شد و اروم پایین اوردمش .
اره...پس واقعا رفته .
مثل روانیا به نایکا زنگ میزدم و میخواستم جوابمو بده ولی...اون خیلی وقته رفته .
تو اتوبوس بودم .
سرمو چسبوندم به شیشه ماشین و به بیرون خیره شدم .
( جین )
تو اتاق بودم و رو لبه پنجره نشسته بودم و بیرون و نگا میکردم .
از وقتی نایکا اینجا تنهامون گذاشته مه سکوت مرگبار غم همه جارو گرفته
از هر مه ای غلیظ تر
از هر سکوتی خفه تر
از هر دردی دردناک تر
از هر سیاهی پوچ تر
فصل ۲
تمام وجودم با عصبانیت اتیش گرفت و با دست چپم یک مشت محکم تو صورتش زدم و بلند گفتم : بروووو گمشوووو حرومزادددهههههه .
( جونگ کوک )
یکدفعه با صدای بلند جیمین همه بهش نگا کردیم .
شینتا اومده بود اینجا .
سریع سمت جیمین رفتم و جلوشو گرفتم و از شینتا جداش کردم .
بازوی چپشو جیمینو گرفتم و گفتم : جیمین بسس کنن .
بهم نگا کرد و گفت : چرااا باید این عوضیو ول کنم ها؟؟ من : جیمین منم مثل توام تو تنها کسی نیستی که بدون نایکا قلبش پوچ و خالیه پس با عصبانیت جاشو پر نکن .
اروم گرفت .
چهار روز بعد
( نامجون )
رو مبل نشسته بودم .
کتاب دستم و بود و میخواستم باهاش حواسم و پرت کنم .
بدون نایکا انگار زندگیمون گرفته شده .
صفحه بعدی کتابو زدم و بینیمو بالا کشیدم و اشک هامو پاک کردم .
( جیهوپ )
رو تخت دراز کشیده بودم .
به میز کنار تختم نگا میکردم .
نمیتونستم تصویر لبخندشو از جلو چشمام پاک کنم .
نمیتونستم خودمو اروم کنم .
چه برسه به اونا(:
قطره اشکم از چشمام روی بالش ریخت .
( جونگ کوک )
توی حموم بودم.
دیگه هیچ امیدی به زندگی نداشتم .
تمام امید زندگیم از پیشم رفت .
اب قطره قطره روی سرم میریخت و نمیزاشت صدای گریه هام به بیرون بره .
گریه میکردم . چیشد یکدفعه رفتی؟
چرا؟
به دیوار تکیه دادم و روی زمین افتادم .
نایکا برگرد من نمیتونم .....نمیتونم .
( شوگا )
در خونه رو باز کردم و با تمام ساکتیش وسط حال وایستادم .
هر خاطره ای دارم فقط موقعی بود که باهاش دعوا میکردم و نمیزاشتم به خودش اسیب بزنه .
دقیقا همین جا بود که اشکشو دراوردم فشار روش بود ولی منه احمق نتونستم درکش کنم .
کاش بجای دعوا کردن بغلش میکردم ( :
روی مبلش افتادم و سرمو به عقب تکیه دادم .
چشمامو بستم .
سرم درد داشت و فقط یکی میتونست با روحش ارومم کنه .
( وی )
خیلی وقته زیر بارون قدم میزنم .
دقیقا همونجایی که با نایکا راه میرفتم .
همونجایی که اولین بار تو زندگی بهم قول دادیم وقتی دعوا کردیم دل همو نشکونیم .
قبل از اینکه عاشقش بشم .
توی پیاده رو داشتم قدم میزدم و فقط یک سیوشرت تنم بود .
صدای خنده های اطراف و دویدن ها میشنیدم و اشک میریختم .
( جیمین )
گوشی و رو گوشم گذاشتم .
بعد چند تا زنگ قطع شد و اروم پایین اوردمش .
اره...پس واقعا رفته .
مثل روانیا به نایکا زنگ میزدم و میخواستم جوابمو بده ولی...اون خیلی وقته رفته .
تو اتوبوس بودم .
سرمو چسبوندم به شیشه ماشین و به بیرون خیره شدم .
( جین )
تو اتاق بودم و رو لبه پنجره نشسته بودم و بیرون و نگا میکردم .
از وقتی نایکا اینجا تنهامون گذاشته مه سکوت مرگبار غم همه جارو گرفته
از هر مه ای غلیظ تر
از هر سکوتی خفه تر
از هر دردی دردناک تر
از هر سیاهی پوچ تر
فصل ۲
۲۵.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.