Part:2
Part:2
ا.ت ویو*
رسیدیم و ماشینو پارک کردیم و رفتیم داخل محوطه دانشگاه که کوک اومد سمتم
کوک: سلام دخترا
ا.ت و لیا: سلام سلام
کوک: لیا تو برو هوپی منتظرته
لیا: عرر من رفتم شمام زود بیاید
کوک: خب چخبرا
ا.ت: هوففف خوبم مرسی
کوک: اوم ا.ت تقریبا یک هفتس با بچه ها جایی نرفتیم امروز بریم جنگل و چند شب بمونیم نظرت چیه؟
ا.ت: هومم فکر خوبیهه جنگلو دوست دارم مخصوصا وایبی که شب به آدم میده عاشقشم
کوک: اوهوم یجورایی منم عاشق جنگلم ولی وقتی به تاریکی شبش فکر میکنم و به بخش های دارکش موهای تنم سیخ میشه ایی
ا.ت: اه کوک ببند دیگه کافیه به چیزای خوب فکر کنی اون موقع دیگه چیزی نیس که ادمو بترسونه
کوک: هوم بریم دیگه اگه دیرتر بریم بچه ها غر میزنن
ا.ت: اره بریم
ا.ت ویو*
رفتیم تو کلاس به همه سلام کردیم و نشستیم یجورایی عاشق روان شناسی بودم اینکه افکار مردم رو بشناسی خیلی جالب و جذابه بعد از تموم شدن کلاس اکیپی جمع شدیم تو کافی شاپی که همیشه باهم میرفتیم
ا.ت: بچه ها خب منو کوک یه فکری به سرمون زد
الکس: چه فکری دوباره بچوخمون ندی مث اون دفه
ا.ت: نه بابا میگم تقریبا یکی دو هفتس جایی نرفتیم و گفتیم که اگه اوکی این امروز ساعت پنج بریم جنگل و چند شب بمونیم
لیا و هوپی: اره خوبه
الکس و مایا و بقیه هم که مثل همیشه پایه بودن
ا.ت: خب پس اوکیه منو لیا باهم میریم اماده میشیم شماهم میتونید برید اماده شید (برنامه ریزی کردن کی چی بیاره)
ا.ت و لیا: خب بایی ما میریم پنج اماده باشید از اونجایی که خونه ما به جنگل نزدیک تر میشه بیاین اونجا خب ما میریم دیگه......
.........................................................................................................
خب دوپارت خدمت شما اگه خوشتون اومد حتما لایک و کامنت یادتون نره و همین دیگهه
ا.ت ویو*
رسیدیم و ماشینو پارک کردیم و رفتیم داخل محوطه دانشگاه که کوک اومد سمتم
کوک: سلام دخترا
ا.ت و لیا: سلام سلام
کوک: لیا تو برو هوپی منتظرته
لیا: عرر من رفتم شمام زود بیاید
کوک: خب چخبرا
ا.ت: هوففف خوبم مرسی
کوک: اوم ا.ت تقریبا یک هفتس با بچه ها جایی نرفتیم امروز بریم جنگل و چند شب بمونیم نظرت چیه؟
ا.ت: هومم فکر خوبیهه جنگلو دوست دارم مخصوصا وایبی که شب به آدم میده عاشقشم
کوک: اوهوم یجورایی منم عاشق جنگلم ولی وقتی به تاریکی شبش فکر میکنم و به بخش های دارکش موهای تنم سیخ میشه ایی
ا.ت: اه کوک ببند دیگه کافیه به چیزای خوب فکر کنی اون موقع دیگه چیزی نیس که ادمو بترسونه
کوک: هوم بریم دیگه اگه دیرتر بریم بچه ها غر میزنن
ا.ت: اره بریم
ا.ت ویو*
رفتیم تو کلاس به همه سلام کردیم و نشستیم یجورایی عاشق روان شناسی بودم اینکه افکار مردم رو بشناسی خیلی جالب و جذابه بعد از تموم شدن کلاس اکیپی جمع شدیم تو کافی شاپی که همیشه باهم میرفتیم
ا.ت: بچه ها خب منو کوک یه فکری به سرمون زد
الکس: چه فکری دوباره بچوخمون ندی مث اون دفه
ا.ت: نه بابا میگم تقریبا یکی دو هفتس جایی نرفتیم و گفتیم که اگه اوکی این امروز ساعت پنج بریم جنگل و چند شب بمونیم
لیا و هوپی: اره خوبه
الکس و مایا و بقیه هم که مثل همیشه پایه بودن
ا.ت: خب پس اوکیه منو لیا باهم میریم اماده میشیم شماهم میتونید برید اماده شید (برنامه ریزی کردن کی چی بیاره)
ا.ت و لیا: خب بایی ما میریم پنج اماده باشید از اونجایی که خونه ما به جنگل نزدیک تر میشه بیاین اونجا خب ما میریم دیگه......
.........................................................................................................
خب دوپارت خدمت شما اگه خوشتون اومد حتما لایک و کامنت یادتون نره و همین دیگهه
۶.۵k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.