رمان .
رمان .
باسیستم من بازی کن ...☠
پارت ۱۳
ته ویو:
صبح از خواب پاشدم و با انرژی زیادی کارامو انجام دادم و به سمت انباری رفتم ... هنوزم خواب بود ....
چن دیقه وایسادم که دیدم توی خواب داره گریه میکنه ......
دلم داشت زیرو رو میشد ...
هر چند دیقه یکبار گریش شدت میگرفت که دیگه تحمل نکردم ....
اروم رفتم سمتش و دستشو گرفتم ...
و اروم خودمو روی تخت بهش نزدیک کردم و بغلش کردم ....گریش داشت کم میشد اما دوباره شدت گرفتنش حالمو بد میکرد ....
اما وقتی بغلش کردم دیگه گریش شدت نگرفت و اروم تو بغلم خوابید ....
داشتم نگاش میکردم ....چقدر مظلوم بود .... حقش نبود شکنجه بشه ...اون فقط ناخواسته منو دیده بود ....
یه یهو تکون خورد ....ترسیدم منو ببینه پس پاشدم و رفتم ...
بعد چن دقیقه دباره وارد شدم ..... دیدم بیدار شده و سر جاش نشسته .... معلوم بود با اون لباسا سردشه چون خیلی به خودش میلرزید ...
ته : خوب خوابیدی مادمازل ؟
ا.ت ویو :
از ترس زبونم بند اومده بود ....نمیدونستم چی بهش بگم .... بهش بگم منو نکش .....یا قول میدم در باره ی قتل چیزی به بقیه نگم ؟
قفل کرده بودم ...که یهو گفت
ا.ت - ته +
+ اهای ...کجایی ...هرچی صدات میکنم چرا جواب نمیدی ....زنده ای ؟
به زور گفتم :
- اره .... اره....ببخشید
+میدونی واسه چی اوردمت این جا پس ننه من غریبم بازی در نیار
- تو ازم... چی میخوای ....
+ ببین تو شاهد یکی از قتلای من بودی ...در هیچ شرایطی نمیتونم بزارم بری ....
۲ راه بیشتر نداری که در این مورد بهت حق انتخاب میدم ..
۱- میکشمت
۲- برای همیشه باید پرستار شخصیم شی ....
-........
+ الوووو خوابی یا بیدار ...
- بیدار ... گفتی پرستار شخصی؟
+اره
- اگه من بخوام پرستارت شم باید چکار کنم
+ببین ما مافیا ها تو درگیری ممکنه زخمی بشیم ...تو باید منو سالم نگه داری ........
- باشه ... فهمیدم ...
+ پس گزینه ی ۲ شد ها ؟
- اره انتخابم همینه
+خوبه .... از این به بعد توی خونهی من زندگی میکنی و بغیر از حیاط حق نداری پاتو از در خونه بزاری بیرون .....مفهومه ؟
- بله
+ خوبه ...میگم خدمتکار اتاقتو بهت نشون بده ....تا چند دقیقه دیگه هم میان میبرنت .....
.......
چه طور بود ؟
دوستان امروز دیگه نمیتونم بنویسم فردا تست جامعه شناسی دارم ...کامنت و لایک فراموش نشه عشقای مننننن ❤💜❤❤❤💜❤❤❤💜💜💜💜💜😘😘😘😘😘😘😘😘😘
باسیستم من بازی کن ...☠
پارت ۱۳
ته ویو:
صبح از خواب پاشدم و با انرژی زیادی کارامو انجام دادم و به سمت انباری رفتم ... هنوزم خواب بود ....
چن دیقه وایسادم که دیدم توی خواب داره گریه میکنه ......
دلم داشت زیرو رو میشد ...
هر چند دیقه یکبار گریش شدت میگرفت که دیگه تحمل نکردم ....
اروم رفتم سمتش و دستشو گرفتم ...
و اروم خودمو روی تخت بهش نزدیک کردم و بغلش کردم ....گریش داشت کم میشد اما دوباره شدت گرفتنش حالمو بد میکرد ....
اما وقتی بغلش کردم دیگه گریش شدت نگرفت و اروم تو بغلم خوابید ....
داشتم نگاش میکردم ....چقدر مظلوم بود .... حقش نبود شکنجه بشه ...اون فقط ناخواسته منو دیده بود ....
یه یهو تکون خورد ....ترسیدم منو ببینه پس پاشدم و رفتم ...
بعد چن دقیقه دباره وارد شدم ..... دیدم بیدار شده و سر جاش نشسته .... معلوم بود با اون لباسا سردشه چون خیلی به خودش میلرزید ...
ته : خوب خوابیدی مادمازل ؟
ا.ت ویو :
از ترس زبونم بند اومده بود ....نمیدونستم چی بهش بگم .... بهش بگم منو نکش .....یا قول میدم در باره ی قتل چیزی به بقیه نگم ؟
قفل کرده بودم ...که یهو گفت
ا.ت - ته +
+ اهای ...کجایی ...هرچی صدات میکنم چرا جواب نمیدی ....زنده ای ؟
به زور گفتم :
- اره .... اره....ببخشید
+میدونی واسه چی اوردمت این جا پس ننه من غریبم بازی در نیار
- تو ازم... چی میخوای ....
+ ببین تو شاهد یکی از قتلای من بودی ...در هیچ شرایطی نمیتونم بزارم بری ....
۲ راه بیشتر نداری که در این مورد بهت حق انتخاب میدم ..
۱- میکشمت
۲- برای همیشه باید پرستار شخصیم شی ....
-........
+ الوووو خوابی یا بیدار ...
- بیدار ... گفتی پرستار شخصی؟
+اره
- اگه من بخوام پرستارت شم باید چکار کنم
+ببین ما مافیا ها تو درگیری ممکنه زخمی بشیم ...تو باید منو سالم نگه داری ........
- باشه ... فهمیدم ...
+ پس گزینه ی ۲ شد ها ؟
- اره انتخابم همینه
+خوبه .... از این به بعد توی خونهی من زندگی میکنی و بغیر از حیاط حق نداری پاتو از در خونه بزاری بیرون .....مفهومه ؟
- بله
+ خوبه ...میگم خدمتکار اتاقتو بهت نشون بده ....تا چند دقیقه دیگه هم میان میبرنت .....
.......
چه طور بود ؟
دوستان امروز دیگه نمیتونم بنویسم فردا تست جامعه شناسی دارم ...کامنت و لایک فراموش نشه عشقای مننننن ❤💜❤❤❤💜❤❤❤💜💜💜💜💜😘😘😘😘😘😘😘😘😘
۴.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.