پارت °6°
ویو ات
صبح از خواب پاشدم رفتم دستشویی و کار های لازممو انجام دادم و رفتم پایین دیدم هانا نیس و یه نامه روی میز گذاشته رفتم برش داشتم و که نوشته بود
"نامه"
سلام ات ببخشید من یه کاری برام پیش اومده بود نتونستم با هم صبحونه بخوریم ولی خودت بخور من اونجا یه چیزی میخورم راستی یادت نره بری پیش جونگکوک خداحافظ
"پایان نامه"
ویو ات خب گفته بود که یه کاری براش پیش اومده یود منم رفتم صبحونه خوردم و رفتم روی کاناپه نشستم و فیلم دیدم و ساعت 3 ظهر بود رفتم یه چیزی خوردم و بعد رفتم بالا و یه دوش 5 مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و یه لباس پوشیدم(میزارم لباسو) و موهامو هم گوجه ای بستم و راه افتادم سمت خونه ی کوک رسیدم اولش یه نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم
+اروم باش ات تو میتونی
در زدم که در باز شد و کوک رو دیدم
+سلام
_سلام چرا اومدی(سرد)
+اومدم این فلش رو بهت بدم (فلش رو داد)
_این دیگه چیه(سرد)
+خودت برو ببین خداحافظ
و از اون مکان دور شدم
ویو جونگکوک
روی کاناپه نشسته بودم که یکی در زد رفتم در رو باز کردم که دیدم ات عه که یه فلش بهم داد و رفتم منم رفتم لب تاپ م رو اوردم و فلش رو گذاشتم که دیدم یه فیلم و یه عکس عه عکس رو که نگاه کردم دیدم اون النا س(دوستان النا همون کسی که ات هرزه صداش میکنه یعنی اسمش النا است)
چی اون داره یه پسر رو بوس میکنه خیلی عصبانی شدم و رفتم سراغ فیلم که داشت با اون پسره حرف میزد یعنی با اون پسره رابطه داره میخواد پول های منو بالا بکشه انقدر عصبی بودم که زنگ زدم به النا
"مکالمه ی جونگکوک و النا"
_الو النا(عصبی)
&بله ددی چرا انقدر عصبانی
_به من نگو ددی(دادد)
_زود بیا خونم
النا که ترسیده بود گفت
&ب..بب..باشه الان میام(لکنت،ترسیده)
گوشیو قطع کردم خیلی عصبی بود همینجوری روی کاناپه منتظر النا بودم که یکی در زد و. منم رفتم باز کردم که دیدم...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
صبح از خواب پاشدم رفتم دستشویی و کار های لازممو انجام دادم و رفتم پایین دیدم هانا نیس و یه نامه روی میز گذاشته رفتم برش داشتم و که نوشته بود
"نامه"
سلام ات ببخشید من یه کاری برام پیش اومده بود نتونستم با هم صبحونه بخوریم ولی خودت بخور من اونجا یه چیزی میخورم راستی یادت نره بری پیش جونگکوک خداحافظ
"پایان نامه"
ویو ات خب گفته بود که یه کاری براش پیش اومده یود منم رفتم صبحونه خوردم و رفتم روی کاناپه نشستم و فیلم دیدم و ساعت 3 ظهر بود رفتم یه چیزی خوردم و بعد رفتم بالا و یه دوش 5 مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و یه لباس پوشیدم(میزارم لباسو) و موهامو هم گوجه ای بستم و راه افتادم سمت خونه ی کوک رسیدم اولش یه نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم
+اروم باش ات تو میتونی
در زدم که در باز شد و کوک رو دیدم
+سلام
_سلام چرا اومدی(سرد)
+اومدم این فلش رو بهت بدم (فلش رو داد)
_این دیگه چیه(سرد)
+خودت برو ببین خداحافظ
و از اون مکان دور شدم
ویو جونگکوک
روی کاناپه نشسته بودم که یکی در زد رفتم در رو باز کردم که دیدم ات عه که یه فلش بهم داد و رفتم منم رفتم لب تاپ م رو اوردم و فلش رو گذاشتم که دیدم یه فیلم و یه عکس عه عکس رو که نگاه کردم دیدم اون النا س(دوستان النا همون کسی که ات هرزه صداش میکنه یعنی اسمش النا است)
چی اون داره یه پسر رو بوس میکنه خیلی عصبانی شدم و رفتم سراغ فیلم که داشت با اون پسره حرف میزد یعنی با اون پسره رابطه داره میخواد پول های منو بالا بکشه انقدر عصبی بودم که زنگ زدم به النا
"مکالمه ی جونگکوک و النا"
_الو النا(عصبی)
&بله ددی چرا انقدر عصبانی
_به من نگو ددی(دادد)
_زود بیا خونم
النا که ترسیده بود گفت
&ب..بب..باشه الان میام(لکنت،ترسیده)
گوشیو قطع کردم خیلی عصبی بود همینجوری روی کاناپه منتظر النا بودم که یکی در زد و. منم رفتم باز کردم که دیدم...
شرایط
7لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۸.۶k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.