°•Novel: The sweetest sin•°
°•Novel: The sweetest sin•°
"PART ۱۳"
...•°ویوکوک°•...
با چیزی مواجه شد که نباید میشد
مثل همیشه ماسک و کلاه داشت و کسی نمیتونست چهره شو تشخیص بده
_ تو اینجا چیکار میکنی؟!
@ میبینم که بازم جون سالم به در بردی فرمانده جئون!
پوزخندی روی لبای جونگ کوک نشست و گفت
_ هه...حدس میزدم اینبارم کار تو باشه
اون مرد دستاشو توی جیب شلوارش فرو برد و درحالی که به جونگ کوک نزدیک میشد لب زد
@ فکر نمیکنم دشمن دیگه ای مثل من داشته باشی!
@ اوم...جئون چی میشه اگه کسی گلت رو اذیت کنه و شاخشو بشکنه؟!
جونگ کوک دستاشو بالا آورد و یقه لباسشو و گرفت و به سمت خودش کشوند
با چشمایی که خشم توشون موج میزد بهش زل زد و گفت
_هر وقت فکر کردی که میتونی اذیتش کنی،منم منتظرم که استخوناتو بشکنم
دستاشو روی دستای جونگ کوک گذاشت و با کمی تلاش تونست یقشو از چنگ جونگکوک دربیاره
چند قدم به سمت عقب رفت و لب زد
@ مواظب باش گلت پژمرده نشه...افسر
بعدش به سمت پنجره رفت و خودشو از اونجا انداخت پایین
جونگ کوک بعد دیدن این صحنه سریع به سمت پنجره رفت ولی مثل اینکه با تناب پایین رفته بود
باد سردی میوزید برای همین پنجره رو بست و بهش تکیه داد
اینجوری نمیشد نمیخواست به هیچ وجه لونا رو از دست بده
به سمت میز کنار تخت رفت و گوشیش رو برداشت و به دستیارش زنگ زد
ادامه دارد...
( یه توضیحی بدم ، بابای جونگ کوک قبلاً مافیا بوده و خیلی پولدار بوده ولی طی اتفاقاتی هم مادرش و هم پدرش به قتل میرسن جونگ کوک هم نمیخواد که سرنوشتش مثل پدرش بشه برای همین پلیس میشه
ولی الان تمام ثروت پدرش به کوک رسیده ولی کوک به جاش یه شرکت بزرگ داره و مافیا نیست در کنارش شغل اصلیش پلیسه )
"PART ۱۳"
...•°ویوکوک°•...
با چیزی مواجه شد که نباید میشد
مثل همیشه ماسک و کلاه داشت و کسی نمیتونست چهره شو تشخیص بده
_ تو اینجا چیکار میکنی؟!
@ میبینم که بازم جون سالم به در بردی فرمانده جئون!
پوزخندی روی لبای جونگ کوک نشست و گفت
_ هه...حدس میزدم اینبارم کار تو باشه
اون مرد دستاشو توی جیب شلوارش فرو برد و درحالی که به جونگ کوک نزدیک میشد لب زد
@ فکر نمیکنم دشمن دیگه ای مثل من داشته باشی!
@ اوم...جئون چی میشه اگه کسی گلت رو اذیت کنه و شاخشو بشکنه؟!
جونگ کوک دستاشو بالا آورد و یقه لباسشو و گرفت و به سمت خودش کشوند
با چشمایی که خشم توشون موج میزد بهش زل زد و گفت
_هر وقت فکر کردی که میتونی اذیتش کنی،منم منتظرم که استخوناتو بشکنم
دستاشو روی دستای جونگ کوک گذاشت و با کمی تلاش تونست یقشو از چنگ جونگکوک دربیاره
چند قدم به سمت عقب رفت و لب زد
@ مواظب باش گلت پژمرده نشه...افسر
بعدش به سمت پنجره رفت و خودشو از اونجا انداخت پایین
جونگ کوک بعد دیدن این صحنه سریع به سمت پنجره رفت ولی مثل اینکه با تناب پایین رفته بود
باد سردی میوزید برای همین پنجره رو بست و بهش تکیه داد
اینجوری نمیشد نمیخواست به هیچ وجه لونا رو از دست بده
به سمت میز کنار تخت رفت و گوشیش رو برداشت و به دستیارش زنگ زد
ادامه دارد...
( یه توضیحی بدم ، بابای جونگ کوک قبلاً مافیا بوده و خیلی پولدار بوده ولی طی اتفاقاتی هم مادرش و هم پدرش به قتل میرسن جونگ کوک هم نمیخواد که سرنوشتش مثل پدرش بشه برای همین پلیس میشه
ولی الان تمام ثروت پدرش به کوک رسیده ولی کوک به جاش یه شرکت بزرگ داره و مافیا نیست در کنارش شغل اصلیش پلیسه )
۲.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.