فیک عشق کودکی
*صبح*
پارت ۱۳
جیمین: بچهااا دیر میشه بدویید الان صبحونه رو میبندن
جونگ یول: زدن زیر گریه*
کوک: عصبی* ( باز کردن در) من میدونم که صبحونه رو زود میدن و زود هم میبرن بچه نباید این موقع بیدار بشه..که به لطف شما بیدار شد!!.. البته ببخشیدا سرت داد زدم چون یکم قاطی کردم اعصابم خورد شد
جیمین: اوو نمیدونستم..ببخشید
کوک: حالا که اتفاق افتاده
ا/ت: خوابوندمش..بریم
***
ا/ت: فقط یکجا رو انتخاب کنید که مناسب باشه چون هر آن ممکنه جونگ یول بیدار شه و شیر بخواد
جین: حله
جیهوپ و جیمین و کوک: شهر بازییی
ا/ت: با بچه؟
کوک؛ اولا اونجا مراقب داره..( یه جایی که بچها رو نگه دارن..درضمن خلاصه چند نفرمون یا حداقل یک نفرمون سوار نمیشن
ا/ت: حق با توعه
کوک: بریم*..
ا/ت: بریم
پارت ۱۳
جیمین: بچهااا دیر میشه بدویید الان صبحونه رو میبندن
جونگ یول: زدن زیر گریه*
کوک: عصبی* ( باز کردن در) من میدونم که صبحونه رو زود میدن و زود هم میبرن بچه نباید این موقع بیدار بشه..که به لطف شما بیدار شد!!.. البته ببخشیدا سرت داد زدم چون یکم قاطی کردم اعصابم خورد شد
جیمین: اوو نمیدونستم..ببخشید
کوک: حالا که اتفاق افتاده
ا/ت: خوابوندمش..بریم
***
ا/ت: فقط یکجا رو انتخاب کنید که مناسب باشه چون هر آن ممکنه جونگ یول بیدار شه و شیر بخواد
جین: حله
جیهوپ و جیمین و کوک: شهر بازییی
ا/ت: با بچه؟
کوک؛ اولا اونجا مراقب داره..( یه جایی که بچها رو نگه دارن..درضمن خلاصه چند نفرمون یا حداقل یک نفرمون سوار نمیشن
ا/ت: حق با توعه
کوک: بریم*..
ا/ت: بریم
۲۴.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.