تک پارتی:"قرار"۱
《این فیک رو به مناسبت تولد جیهوپ میزارم! تولدت مبارک امید زندگیمونننن
باز یه قرار تعیین شدهی دیگه و باز هم ناهار خوردن با دخترایی که اصلا نمیشناستشون !
به دلیل یه سری مسائل پدر جیهوپ اونو میخواست به زور سر و سامون بده و هر طوری که شده بود هر هفته حداقل سر دوتا قرار بفرستتش تا بالاخره از یکیشون خوشش بیاد !
جیهوپ هر روز با دخترای زیادی دیدار میکرد و هیچکدومشون خوشش نمیوند
_ببین لی یون جون این فقط خرج اضافیه ! من تغریبا کل دخترای شرکت دارا و شهردار و فلان و بهمانو دیدم !با این وضعیت بخایم جلو بریم دیگه هر کی رد بشه میگه اع این همونه که من باهاش رفتم سر قرار !
جیهوپ دوباره قبل سر قرار رفتن داشتم غر میزد و منشی بیچارشمجبور به گوش دادن به غر غراش بود
منشی لی تنها انسانی بود که قابلیت تحمل کرد غرغرای جیهوپ رو داشت !
×آقای جانگ من درک میکنم ولی خب نمیشه شما هم یکم آسون بگیرید؟
_اینا همشون از دم یه مشت مغرور عقدهاین چجور ازشون خوشم بیاد آخه !
×به هر حال قربان امروز باید با دختر رئیس کل سئول ملاقات داشته باشید ! کیم ا.ت اینم عکس...
_لازم نکرده همشون یچیزن دیگه ! بریم سریع تر ماشینو حاضر کن...
.
.
.
جیهوپ سوار ماشین شد و الکی سرشو تکون میداد که مثلا آره داره به چیزایی که منشی لی درمورد دختری که قرار بود باهاش ملاقات داشته باشه میگه گوش میده !
_آها...فهمیدم...تموم شد؟
×نه قربان تحصیلاتش....
_بس کن دیگه ! منکه قرار نیست بگیرمش ! رسیدیم...
راننده درو واسهی جیهوپ باز کرد و جیهوپ هم در حالی که کراواتشو شل میکرد از ماشین پیاده شد
رفت و سر میز رزور شده نشست و یه قهوه سفارش داد تا دختره برسه
_اههه...ده دقیقه دیر کرده ! وقت ارزشمندم...
جیهوپ داشت همینطور غر میزد که یهو چشمش به دختری افتاد که خیلی پر سر و صدا به سمتش میومد:
آقای جانگگگگگگ
آقای جانگ!
جیهوپ با برگانی ریخته از سر جاش پاشد و به دختر خیره شد
اون خیلی دستپاچه بود
سریع دو دستی با جیهوپ دست داد و بعد چند بار پیچ خورد پاشو ور رفتن با صندلی سر جاش نشست
جیهوپ از کیوتی دختر خندش گرفته بود
+ببخشیدا ! خیلی ترافیک بود !
جیهوپ سریع خودشو جمع کرد و پاشد تا به ا.ت کمک کنه و صندلیشو بکشه جلو:
نه مشکلی نیست...زیاد معطل نشدم
جیهوپ دوباره سرجاش نشست و در حالی که دستاش زیر چونش بود به ا.ت که با کیوت بازیاش صحبت میکرد و سعی میکرد دیر اومدنشو توجیح کنه نگاه میکرد
حتی غذا خوردنشم مثل اون دخترای افادهای نبود و خیلی تند تند غذا میخورد
ا.ت همینطوری داشت حرف میزد که یهو جیهوپ گفت:
میشه بیشتر همدیگه بیینیم !؟
+چرا؟
_که بشناسمتون !
ا.ت خیلی مود به جیهوپ نگاه کرد و دور دهنشو پاک کرد
+که جی بشه؟
_تا باهم ازدواج کنیم
+نه خیلی ممنون من قصد ازدواج ندارم...فقط اومدم تا با یه پسر خوشتیپ غذای مجانی بخورم !
.
.
.
계속
باز یه قرار تعیین شدهی دیگه و باز هم ناهار خوردن با دخترایی که اصلا نمیشناستشون !
به دلیل یه سری مسائل پدر جیهوپ اونو میخواست به زور سر و سامون بده و هر طوری که شده بود هر هفته حداقل سر دوتا قرار بفرستتش تا بالاخره از یکیشون خوشش بیاد !
جیهوپ هر روز با دخترای زیادی دیدار میکرد و هیچکدومشون خوشش نمیوند
_ببین لی یون جون این فقط خرج اضافیه ! من تغریبا کل دخترای شرکت دارا و شهردار و فلان و بهمانو دیدم !با این وضعیت بخایم جلو بریم دیگه هر کی رد بشه میگه اع این همونه که من باهاش رفتم سر قرار !
جیهوپ دوباره قبل سر قرار رفتن داشتم غر میزد و منشی بیچارشمجبور به گوش دادن به غر غراش بود
منشی لی تنها انسانی بود که قابلیت تحمل کرد غرغرای جیهوپ رو داشت !
×آقای جانگ من درک میکنم ولی خب نمیشه شما هم یکم آسون بگیرید؟
_اینا همشون از دم یه مشت مغرور عقدهاین چجور ازشون خوشم بیاد آخه !
×به هر حال قربان امروز باید با دختر رئیس کل سئول ملاقات داشته باشید ! کیم ا.ت اینم عکس...
_لازم نکرده همشون یچیزن دیگه ! بریم سریع تر ماشینو حاضر کن...
.
.
.
جیهوپ سوار ماشین شد و الکی سرشو تکون میداد که مثلا آره داره به چیزایی که منشی لی درمورد دختری که قرار بود باهاش ملاقات داشته باشه میگه گوش میده !
_آها...فهمیدم...تموم شد؟
×نه قربان تحصیلاتش....
_بس کن دیگه ! منکه قرار نیست بگیرمش ! رسیدیم...
راننده درو واسهی جیهوپ باز کرد و جیهوپ هم در حالی که کراواتشو شل میکرد از ماشین پیاده شد
رفت و سر میز رزور شده نشست و یه قهوه سفارش داد تا دختره برسه
_اههه...ده دقیقه دیر کرده ! وقت ارزشمندم...
جیهوپ داشت همینطور غر میزد که یهو چشمش به دختری افتاد که خیلی پر سر و صدا به سمتش میومد:
آقای جانگگگگگگ
آقای جانگ!
جیهوپ با برگانی ریخته از سر جاش پاشد و به دختر خیره شد
اون خیلی دستپاچه بود
سریع دو دستی با جیهوپ دست داد و بعد چند بار پیچ خورد پاشو ور رفتن با صندلی سر جاش نشست
جیهوپ از کیوتی دختر خندش گرفته بود
+ببخشیدا ! خیلی ترافیک بود !
جیهوپ سریع خودشو جمع کرد و پاشد تا به ا.ت کمک کنه و صندلیشو بکشه جلو:
نه مشکلی نیست...زیاد معطل نشدم
جیهوپ دوباره سرجاش نشست و در حالی که دستاش زیر چونش بود به ا.ت که با کیوت بازیاش صحبت میکرد و سعی میکرد دیر اومدنشو توجیح کنه نگاه میکرد
حتی غذا خوردنشم مثل اون دخترای افادهای نبود و خیلی تند تند غذا میخورد
ا.ت همینطوری داشت حرف میزد که یهو جیهوپ گفت:
میشه بیشتر همدیگه بیینیم !؟
+چرا؟
_که بشناسمتون !
ا.ت خیلی مود به جیهوپ نگاه کرد و دور دهنشو پاک کرد
+که جی بشه؟
_تا باهم ازدواج کنیم
+نه خیلی ممنون من قصد ازدواج ندارم...فقط اومدم تا با یه پسر خوشتیپ غذای مجانی بخورم !
.
.
.
계속
۶۳.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.