گناهکار
نیکا. خواستم یه سوال از دیانا بپرسم که. متین و ارسلان اومدن.
متین، سلام
ارسلان، هلو
دیانا، س. لام. چه عجب
نیکا، کجا بودین
متین، زمین والیبال.
دیانا، نه بابا شما که از این کارا نمیکردین
ارسلان، حالا که کردیم، چایی هست
دیانا، اره چای ساز و روشن کردم. الان میارم
نیکا، متــــین.
متین، بله
نیکا. میخوام برم، جایی میای
متین. خ. ب... اره
ارسلان، نه الان شبه بده دختر بیرون باشه
دیانا، نکنه شما ها فقط آدمین
ارسلان،.....
نیکا، داداششششش.
ارسلان، نه یه بار گفتم نه دیگه
متین داداش من باهاشم اشکال نی
ارسلان، ولی
متین، هستم دیگه
ارسلان، خب خسته شدی
نیکا، خودمو لوس کردم و دستامو بغل کردم و صورتمو اونور کردم. اصلا نمیخوام
متین، نه خسته نیستم میرم
ارسلان، باشع خودت میدونی.
متین، بریم پس
نیکا، با خوشحالی فرار کردم و رفتم تو اتاق لباس های که مال بیرونم بود برداشتم. اونی که از همه باز تر بود پوشیدم یه شلوار جذب پوشیدم شال دادم سرم و رفتم پایین منتظر. موندم
متین سویچ گرفتم رفتم پایین. نیکا تیپ زده بود. الان شبه چرا اینجوری تیپ زدی
نیکا، بریمممم.
متین، سوار شو.
نیکا تند نشستم و حرکت کردیم
. دیانا، ارسلان. کجا بودین
ارسلان، لباسامو عوض کردم و اومدم پایین.. چی گفتی
دیانا، میگم کججا بودین.
ارسلان،، جانم. خب گفتم که زمین ورزششش
دیانا، یعنی تا الان
ارسلان، اره، با خستگی. نشستم رو مبل. سرمو رو دسته مبل گذاشتم.
دیانا، رفتم رو سر ارسلان.
ارسلان، چیه باز
دیانا، امروز بی عصاب شد یا.
ارسلان، نه کجا؟
دیانا،.... چرا خیلیم راست میگم.
ارسلان، تو بی توجه شدی
دیانا چرا.
ارسلان،. یعنی کبودی رو ندیده... یا به روش نمیاره
دیانا، ارسلان
ارسلان، هوم
دیانا، هوف. خب پاشو ماهم بریم بیرون همینجوری که پاهامو. به زمین میکوبیدم. احساس کردم زیر پاهام خالی شد. و افتادم رو ارسلان
ارسلان،.... خب کجا بریم
دیانا،... نمیخواد
ارسلان، حالا ولش ولی من بی حوصله شدم ارعععع.
دیانا، اره
ارسلان، تابش دادم و و رو دیانا حلقه زدم
دیانا، اره معلومه خستگی
ارسلان، واقعا خسته ام
دیانا از رو من پاشو
ارسلان، پشیمون میشیا
دیانا، لازم نکرده پاشو
ارسلان، باشه
دیانا، بلند شدم و رفتم تو اتاق و در بستم
ارسلان، این چرا رفتاراش عجیب غریبن..
دیانا، خاک تو سرت دیانا قشنگ بهت گفت پشیمون میشی ولی تو عقل نداری.. اه.
ارسلان، رفتم بیرون هر کار کردن نتونستم بخوابم. تو حیاط بودم مه گوشیم زنگ خورد.
الو+
سلام پادشاه
شما:
اع. نشناختی
نه به جا نیاوردم_
انیتام)
چرا تماس گرفتی
کار دارم
بگو کارتو
نمیای اینجا
چرا باید بیام اونجا
تو که دوست دختر یا رل نداری بیا یه حالی کنیم
دارم. مزاحم نشو
اع، کیه
به تو چه
کنجکاو شدم
....
حالا بازم اشکال نی بیا
ببین انیتا من یه تار موی اونو به تن لش تو نمیدم فهمیدی یا یه جور دیگه بفهمونم
اسکولی
خداحافظ («*
انیتا، لعنت بهت ارسلان
شایان چی شد
انیتا، میخواستی چی بشه. قبول نکرد
شایان، ولش
انیتا یعنی چی ولش
شایان، منتظر باش&
ارسلان، گوشی قط کردم. اه. عصاب ادمو بهم میریزه
دیانا، داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم. که خواستم در باز کنم برم بیرون دستم لای در موند. اییییییی
ارسلان، رفته بودم بالا که صدای دیانا از طبقه بالا اومد فرار کردم بالا.. چشیده.
دیانا دستم لای در موند. 🥺🥺😭
ارسلان، گفتم عزراییل اومد دنبالت.
دیانا، ناخونم شکست احمق
ارسلان.. وای وای وای
دیانا، گمشو، کنارش زدم و رفتم پایین در یخچال باز کردم. و یه قالب یخ برداشتم و. گذاشتم رو انگشتم
ارسلان ، شما دخترا رو اصلا نمیشه شناخت
دیانا، عععع. پس اینجوری هه
ارسلان، اره همینجوری یه
_______🤏👈
متین، نیکا کجا میریم.
نیکا لوکیشن دادم به متین و همون ادرسو رفت.
نیکا بعد نیم ساعت. رسیدیم
متین، پیاده شو رسیدیم.
نیکا پیاده شدم و رفتم جلوی در وایستادم.
متین، اینجا نه بوتیک یا پاساژی نیست چرا اومدیم
نیکا، پارتیه
متین، همینجوری که دور و ورمو نگاه میکردم و با تعجب برگشتم سمت نیکا، . ک. کجاست
نیکا، پارتیهههه.
متین، اعا،بدون اجازه ارسلان، و بدون اینکه به من بگی ها
نیکا، یکی از دوستام اینجا قراره ببینم اون موقع که اهواز بودیم، با هم کلاسی بودیم. الان پیم داده اینجا یه بریم دیگه حتی به دیانا نگفتم دوست قدیمی و مو میخوام ببینم. وگرنه حسودی میکرد
متین، ولی
نیکا، ولی چیییییی.
متین، سلام
ارسلان، هلو
دیانا، س. لام. چه عجب
نیکا، کجا بودین
متین، زمین والیبال.
دیانا، نه بابا شما که از این کارا نمیکردین
ارسلان، حالا که کردیم، چایی هست
دیانا، اره چای ساز و روشن کردم. الان میارم
نیکا، متــــین.
متین، بله
نیکا. میخوام برم، جایی میای
متین. خ. ب... اره
ارسلان، نه الان شبه بده دختر بیرون باشه
دیانا، نکنه شما ها فقط آدمین
ارسلان،.....
نیکا، داداششششش.
ارسلان، نه یه بار گفتم نه دیگه
متین داداش من باهاشم اشکال نی
ارسلان، ولی
متین، هستم دیگه
ارسلان، خب خسته شدی
نیکا، خودمو لوس کردم و دستامو بغل کردم و صورتمو اونور کردم. اصلا نمیخوام
متین، نه خسته نیستم میرم
ارسلان، باشع خودت میدونی.
متین، بریم پس
نیکا، با خوشحالی فرار کردم و رفتم تو اتاق لباس های که مال بیرونم بود برداشتم. اونی که از همه باز تر بود پوشیدم یه شلوار جذب پوشیدم شال دادم سرم و رفتم پایین منتظر. موندم
متین سویچ گرفتم رفتم پایین. نیکا تیپ زده بود. الان شبه چرا اینجوری تیپ زدی
نیکا، بریمممم.
متین، سوار شو.
نیکا تند نشستم و حرکت کردیم
. دیانا، ارسلان. کجا بودین
ارسلان، لباسامو عوض کردم و اومدم پایین.. چی گفتی
دیانا، میگم کججا بودین.
ارسلان،، جانم. خب گفتم که زمین ورزششش
دیانا، یعنی تا الان
ارسلان، اره، با خستگی. نشستم رو مبل. سرمو رو دسته مبل گذاشتم.
دیانا، رفتم رو سر ارسلان.
ارسلان، چیه باز
دیانا، امروز بی عصاب شد یا.
ارسلان، نه کجا؟
دیانا،.... چرا خیلیم راست میگم.
ارسلان، تو بی توجه شدی
دیانا چرا.
ارسلان،. یعنی کبودی رو ندیده... یا به روش نمیاره
دیانا، ارسلان
ارسلان، هوم
دیانا، هوف. خب پاشو ماهم بریم بیرون همینجوری که پاهامو. به زمین میکوبیدم. احساس کردم زیر پاهام خالی شد. و افتادم رو ارسلان
ارسلان،.... خب کجا بریم
دیانا،... نمیخواد
ارسلان، حالا ولش ولی من بی حوصله شدم ارعععع.
دیانا، اره
ارسلان، تابش دادم و و رو دیانا حلقه زدم
دیانا، اره معلومه خستگی
ارسلان، واقعا خسته ام
دیانا از رو من پاشو
ارسلان، پشیمون میشیا
دیانا، لازم نکرده پاشو
ارسلان، باشه
دیانا، بلند شدم و رفتم تو اتاق و در بستم
ارسلان، این چرا رفتاراش عجیب غریبن..
دیانا، خاک تو سرت دیانا قشنگ بهت گفت پشیمون میشی ولی تو عقل نداری.. اه.
ارسلان، رفتم بیرون هر کار کردن نتونستم بخوابم. تو حیاط بودم مه گوشیم زنگ خورد.
الو+
سلام پادشاه
شما:
اع. نشناختی
نه به جا نیاوردم_
انیتام)
چرا تماس گرفتی
کار دارم
بگو کارتو
نمیای اینجا
چرا باید بیام اونجا
تو که دوست دختر یا رل نداری بیا یه حالی کنیم
دارم. مزاحم نشو
اع، کیه
به تو چه
کنجکاو شدم
....
حالا بازم اشکال نی بیا
ببین انیتا من یه تار موی اونو به تن لش تو نمیدم فهمیدی یا یه جور دیگه بفهمونم
اسکولی
خداحافظ («*
انیتا، لعنت بهت ارسلان
شایان چی شد
انیتا، میخواستی چی بشه. قبول نکرد
شایان، ولش
انیتا یعنی چی ولش
شایان، منتظر باش&
ارسلان، گوشی قط کردم. اه. عصاب ادمو بهم میریزه
دیانا، داشتم همینجوری با خودم حرف میزدم. که خواستم در باز کنم برم بیرون دستم لای در موند. اییییییی
ارسلان، رفته بودم بالا که صدای دیانا از طبقه بالا اومد فرار کردم بالا.. چشیده.
دیانا دستم لای در موند. 🥺🥺😭
ارسلان، گفتم عزراییل اومد دنبالت.
دیانا، ناخونم شکست احمق
ارسلان.. وای وای وای
دیانا، گمشو، کنارش زدم و رفتم پایین در یخچال باز کردم. و یه قالب یخ برداشتم و. گذاشتم رو انگشتم
ارسلان ، شما دخترا رو اصلا نمیشه شناخت
دیانا، عععع. پس اینجوری هه
ارسلان، اره همینجوری یه
_______🤏👈
متین، نیکا کجا میریم.
نیکا لوکیشن دادم به متین و همون ادرسو رفت.
نیکا بعد نیم ساعت. رسیدیم
متین، پیاده شو رسیدیم.
نیکا پیاده شدم و رفتم جلوی در وایستادم.
متین، اینجا نه بوتیک یا پاساژی نیست چرا اومدیم
نیکا، پارتیه
متین، همینجوری که دور و ورمو نگاه میکردم و با تعجب برگشتم سمت نیکا، . ک. کجاست
نیکا، پارتیهههه.
متین، اعا،بدون اجازه ارسلان، و بدون اینکه به من بگی ها
نیکا، یکی از دوستام اینجا قراره ببینم اون موقع که اهواز بودیم، با هم کلاسی بودیم. الان پیم داده اینجا یه بریم دیگه حتی به دیانا نگفتم دوست قدیمی و مو میخوام ببینم. وگرنه حسودی میکرد
متین، ولی
نیکا، ولی چیییییی.
۱۱۱.۷k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.