★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 11
هآنول: ولم کن الان وقتش نیست
جونگکوک:(تهیونگ بهش زنگ زد)
تهیونگ: الو داداش بیا پایین کمک کن
جونگکوک: خیله خب
هآنول: برو برو
جونگکوک رفت پایین منم خندم گرفت بنده خدا داشت بو.سم میکرد یهو تهیونگ گفت بیاد پایین،وقتی که جونگکوک با قیافه عصبی اومد نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم جونگکوک بهم گفت👇🏻
جونگکوک: واسه چی میخندی؟
هآنول: قیافت خیلی خوب بود وقتی عصبی میشی (خنده)
جونگکوک: بزار الان منم عصبیت کنم حالیت میشه
هآنول: چی 😳
جونگکوک اومد نزدیک منو انداخت روی تخت سرشو گذاشت روی گردنم نفس های داغش به گردنم خورد دره گوشم عاه مردونه کشید بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: بیبی میخوای گردنتو کبود کنم 😈
هآنول: ولم کن
جونگکوک:(گردنمو گاز گرفت)
هآنول: عاییییییی
جونگکوک: ناله هات خیلی سکسیه بیبی 😈
هآنول: ولم کن
جونگکوک: عوم عوم 😈
بورآ رفت پیشه تهیونگ براش قهوه اورد تهیونگ هم بهش گفت 👇🏻
تهیونگ: ممنونم عزیزم
بورآ: خواهش
تهیونگ:(به بورآ نگاه کرد)
بورآ: به چی نگاه میکنی؟
تهیونگ: به خوشگلیات
بورآ:(لبخند)
تهیونگ: من برم به دوش بگیرم
بورآ: باشه
تهیونگ رفت دوش گرفت و از حموم اومد بیرون رفت تو اتاق بورا تو اتاق داشت با لبتاب کار میکرد که وقتی تهیونگ رو دید لخته روشو کرد اونور تهیونگ گفت 👇🏻
تهیونگ: نمیخوای ددیت رو ببینی😈
بورآ: نه
تهیونگ: چشاتو باز کن
بورآ:(چشماشو اروم اروم باز کرد)
تهیونگ:(بوسش کرد)
من رفتم پیشه مامان دیدم نیست،دیدم توی اشپزخونه غش کرده 👇🏻
هآنول: مامان مامان (نگران)
بورآ: مامان (گریه)
هآنول: جونگکوک سریع امبولانس خبر کن (داد و گریه)
جونگکوک: باشه باشه
هآنول: مامان توروخدا چشماتو باز کن خواهش میکنم باز کن (گریه)
بورآ: مامان بیدار شو خواهش میکنم (گریه)
تهیونگ: بچها امبولانس اومد
★بچها الان پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 11
هآنول: ولم کن الان وقتش نیست
جونگکوک:(تهیونگ بهش زنگ زد)
تهیونگ: الو داداش بیا پایین کمک کن
جونگکوک: خیله خب
هآنول: برو برو
جونگکوک رفت پایین منم خندم گرفت بنده خدا داشت بو.سم میکرد یهو تهیونگ گفت بیاد پایین،وقتی که جونگکوک با قیافه عصبی اومد نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم جونگکوک بهم گفت👇🏻
جونگکوک: واسه چی میخندی؟
هآنول: قیافت خیلی خوب بود وقتی عصبی میشی (خنده)
جونگکوک: بزار الان منم عصبیت کنم حالیت میشه
هآنول: چی 😳
جونگکوک اومد نزدیک منو انداخت روی تخت سرشو گذاشت روی گردنم نفس های داغش به گردنم خورد دره گوشم عاه مردونه کشید بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: بیبی میخوای گردنتو کبود کنم 😈
هآنول: ولم کن
جونگکوک:(گردنمو گاز گرفت)
هآنول: عاییییییی
جونگکوک: ناله هات خیلی سکسیه بیبی 😈
هآنول: ولم کن
جونگکوک: عوم عوم 😈
بورآ رفت پیشه تهیونگ براش قهوه اورد تهیونگ هم بهش گفت 👇🏻
تهیونگ: ممنونم عزیزم
بورآ: خواهش
تهیونگ:(به بورآ نگاه کرد)
بورآ: به چی نگاه میکنی؟
تهیونگ: به خوشگلیات
بورآ:(لبخند)
تهیونگ: من برم به دوش بگیرم
بورآ: باشه
تهیونگ رفت دوش گرفت و از حموم اومد بیرون رفت تو اتاق بورا تو اتاق داشت با لبتاب کار میکرد که وقتی تهیونگ رو دید لخته روشو کرد اونور تهیونگ گفت 👇🏻
تهیونگ: نمیخوای ددیت رو ببینی😈
بورآ: نه
تهیونگ: چشاتو باز کن
بورآ:(چشماشو اروم اروم باز کرد)
تهیونگ:(بوسش کرد)
من رفتم پیشه مامان دیدم نیست،دیدم توی اشپزخونه غش کرده 👇🏻
هآنول: مامان مامان (نگران)
بورآ: مامان (گریه)
هآنول: جونگکوک سریع امبولانس خبر کن (داد و گریه)
جونگکوک: باشه باشه
هآنول: مامان توروخدا چشماتو باز کن خواهش میکنم باز کن (گریه)
بورآ: مامان بیدار شو خواهش میکنم (گریه)
تهیونگ: بچها امبولانس اومد
★بچها الان پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۱۲.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.