ات : داشتم بلند میشدم که یهو سرم گیج رفت افتادم تو بغل کو
ات : داشتم بلند میشدم که یهو سرم گیج رفت افتادم تو بغل کوک
کوک ویو : منتظر ات بودیم که یهو سرش گیج رفت و افتات تو بغلم منم برا اینکه یوق به اینو اون نخوره بغلش کردم رفتیم بیرون
یونا : کوکیی یه خواشی دارم میشه ات رو برسونی خونه من با جیهوپ یه وقت بگذرونم
تو رو خدا
کوک : اکی فق بخاطر داداشم
جیهوپ : مرسی
کوک ویو : ات رو گذاشتم تو ماشین خودمم سوار شدم نزدیک خونه ات اینا بودیم اسم کوچولو یادم نمیومد برگشتم از ات پرسیدم اسم کوچتون چیه
ات : (با حالت مستیو خنده گفت ) امم خوبب نمیدونم یادم نیست
کوک : خوب پس میبرمت هتل امشب اونجا باش
ات : ( ما حالت مستی ) نهه منم هتل دوست ندالم
کوک ویو : یهو شبی بچه های دو سه ساله شد خیلی یونا بود نتونستم بهش نه بگم گفتم باشه پس امشب مهمون منی دیدم صدایی ازش نمیاد برگشتم دیدم خوابش برده به سمت خونه راه اوفتادم از ماشین پیاده شدمو بغلش کردم بردمش تو خونه گذاشتمش رو صندلی که دیدم بیدار شد لپاش قرمز شده بود و وحشتناک کیوت شده بود رو بهش گفتم همینجا بمون برم برات قهوه بیارم
ات ویو : اهوم کوک رفت که برام قهوه بیاره که صدای بارو توجهمو جلب کرد من عاشق بارون بودم رفتم تو حیاط زیر بارون
کوک ویو : قوه رو درست کردم رفتم دیدم ات نیست که صدا خنده ای از بیرون اومد فتم تو حیاط دیدم ات موش آب کشیده شده بود رفتم پیشش دستشو گرفتم که ببرمش تو خونه دستشو کشید بارون اونقدر شدت داشت که خودمم خیس شده بودم بغلش کردم بردم تو رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و به ات یه تیشرت دادم تا سرما نخوره عکسشو گذاشتم اسلاید دو و سه
بقیش پارت بد
کوک ویو : منتظر ات بودیم که یهو سرش گیج رفت و افتات تو بغلم منم برا اینکه یوق به اینو اون نخوره بغلش کردم رفتیم بیرون
یونا : کوکیی یه خواشی دارم میشه ات رو برسونی خونه من با جیهوپ یه وقت بگذرونم
تو رو خدا
کوک : اکی فق بخاطر داداشم
جیهوپ : مرسی
کوک ویو : ات رو گذاشتم تو ماشین خودمم سوار شدم نزدیک خونه ات اینا بودیم اسم کوچولو یادم نمیومد برگشتم از ات پرسیدم اسم کوچتون چیه
ات : (با حالت مستیو خنده گفت ) امم خوبب نمیدونم یادم نیست
کوک : خوب پس میبرمت هتل امشب اونجا باش
ات : ( ما حالت مستی ) نهه منم هتل دوست ندالم
کوک ویو : یهو شبی بچه های دو سه ساله شد خیلی یونا بود نتونستم بهش نه بگم گفتم باشه پس امشب مهمون منی دیدم صدایی ازش نمیاد برگشتم دیدم خوابش برده به سمت خونه راه اوفتادم از ماشین پیاده شدمو بغلش کردم بردمش تو خونه گذاشتمش رو صندلی که دیدم بیدار شد لپاش قرمز شده بود و وحشتناک کیوت شده بود رو بهش گفتم همینجا بمون برم برات قهوه بیارم
ات ویو : اهوم کوک رفت که برام قهوه بیاره که صدای بارو توجهمو جلب کرد من عاشق بارون بودم رفتم تو حیاط زیر بارون
کوک ویو : قوه رو درست کردم رفتم دیدم ات نیست که صدا خنده ای از بیرون اومد فتم تو حیاط دیدم ات موش آب کشیده شده بود رفتم پیشش دستشو گرفتم که ببرمش تو خونه دستشو کشید بارون اونقدر شدت داشت که خودمم خیس شده بودم بغلش کردم بردم تو رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم و به ات یه تیشرت دادم تا سرما نخوره عکسشو گذاشتم اسلاید دو و سه
بقیش پارت بد
۲۰.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.