روزی روزگاری عشق ... part 18 ... فصل 2
تهیونگ : هوفففففف باشه ... بیا نشستم ... شروع نمیکنی ؟ * یکم عصبی
باباش : خب شنیدم محموله رو از دست دادی
تهیونگ : هوم
باباش : باید بیای پیش ما زندگی کنی
تهیونگ : اون وقت چرا ؟
باباش : محموله رو از دست دادی ... عمارت من بهتره و امن تره
تهیونگ : هوم ... نه ممنون
باباش : پس اگه می خوای نیای پیش من زندگی کنی باید بری و محموله رو پس بگیری
تهیونگ : چی ؟
باباش : برو و محموله رو پس بگیر
تهیونگ : چی ؟
باباش : خیلی سادس حمله کن و محموله رو پس بگیر
تهیونگ : هوفففففف باشه
باباش : آفرین
در همیم حین که اون دو تا بحث میکردن مادر تهیونگ و زن دوم باباش جنگ جهانی سوم رو به ما کرده بودن
انواع و اقسام لباس زیر و لوازم آرایشی و لباس های مختلف رو تو هوا معلق کرده بودن
موهای هر دوشون جولیده بود و ...
برای اعتراض از هم از پله ها با جیغ و داد پایین میومدن
باباش : خب امشب برای شام پیش ما میمونی فردا شب هم حمله میکنی
تهیونگ : هوم باش
مامان تهیونگ : جیغ بنفش * ولم کن زنیکه
باباش : باز چیشده ؟
زن دومش : این اومده بود تو اتاق من
باباش : خب چیکار کنم ؟
مامان تهیونگ : من نرفتم
همه ی این سر و صدا ها رو مخش بود
که تصمیم گرفت به همشون خاتمه بده
تهیونگ : همتون خفه شید * عربده
ننش و زن دوم : در حال عر زدن *
تهیونگ : من میرم تو اتاق مهمون یکم بخوابم اگر به هر بهانه ای یا چیز دیگه ای حتی در اتاقم باز کردید یه بلایی سرتون میارم که مرغای آسمون به حالتون گریه کنن * داد و یکم عصبی
باباش : باشه بابا مثلا ترسیدیم ... خب داشتید میگفتید چیشده ؟
زن دومش : هیچی من و اون میتونیم تنهایی و بی سر و صدا حلش کنیم * سرش پایینه ، اروم و ترسیده
...
ببخشید دیر شد
یکی دیگه هم مینویسم میزارم
شرط نداره ولی حمایت کنید
باباش : خب شنیدم محموله رو از دست دادی
تهیونگ : هوم
باباش : باید بیای پیش ما زندگی کنی
تهیونگ : اون وقت چرا ؟
باباش : محموله رو از دست دادی ... عمارت من بهتره و امن تره
تهیونگ : هوم ... نه ممنون
باباش : پس اگه می خوای نیای پیش من زندگی کنی باید بری و محموله رو پس بگیری
تهیونگ : چی ؟
باباش : برو و محموله رو پس بگیر
تهیونگ : چی ؟
باباش : خیلی سادس حمله کن و محموله رو پس بگیر
تهیونگ : هوفففففف باشه
باباش : آفرین
در همیم حین که اون دو تا بحث میکردن مادر تهیونگ و زن دوم باباش جنگ جهانی سوم رو به ما کرده بودن
انواع و اقسام لباس زیر و لوازم آرایشی و لباس های مختلف رو تو هوا معلق کرده بودن
موهای هر دوشون جولیده بود و ...
برای اعتراض از هم از پله ها با جیغ و داد پایین میومدن
باباش : خب امشب برای شام پیش ما میمونی فردا شب هم حمله میکنی
تهیونگ : هوم باش
مامان تهیونگ : جیغ بنفش * ولم کن زنیکه
باباش : باز چیشده ؟
زن دومش : این اومده بود تو اتاق من
باباش : خب چیکار کنم ؟
مامان تهیونگ : من نرفتم
همه ی این سر و صدا ها رو مخش بود
که تصمیم گرفت به همشون خاتمه بده
تهیونگ : همتون خفه شید * عربده
ننش و زن دوم : در حال عر زدن *
تهیونگ : من میرم تو اتاق مهمون یکم بخوابم اگر به هر بهانه ای یا چیز دیگه ای حتی در اتاقم باز کردید یه بلایی سرتون میارم که مرغای آسمون به حالتون گریه کنن * داد و یکم عصبی
باباش : باشه بابا مثلا ترسیدیم ... خب داشتید میگفتید چیشده ؟
زن دومش : هیچی من و اون میتونیم تنهایی و بی سر و صدا حلش کنیم * سرش پایینه ، اروم و ترسیده
...
ببخشید دیر شد
یکی دیگه هم مینویسم میزارم
شرط نداره ولی حمایت کنید
۷.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.