part 13
part 13
اون شب هم گذشت مثل تمام شب ها اما با کلی تغییر...
هه این فردا صبحش به خانواده اش گفت و بعد از یکهفته از جیمین جدا شد...
زندگی خوبی داشت اما نمیدونست بعد از جدا شدن چجوری قراره زندگی کنه.
یونا با لحن بچه گانش گفت : مامانی بابا کی میاد؟
هه این نفسش رو داد بیرون و گفت : خب راستش بعد از طلاق دیگه هیچوقت ندیدمش راستش پرس و جو هم کردم ولی دوباره ازدواج نکرد.
- یعنی بابایی دوست داشت؟
هه این لبخندی زد و لپ دخترش رو کشید و گفت : نمیدونم فرشته. خب بخوابیم؟
- باشه.
یونا خودشو در آغوش مادرش ول کرد و گفت : دوست دارم مامانی
هه این دستهاش رو روی موهاش میکشید؛ در همون حال لب زد : منم دوست دارم.
- بابا چی؟
- بابایی هم دوست داره.
خب اینم یک پارت دیگه...
کرم درونم فعال شد و تصمیم گرفتم اینطوری بنویسم...
زیاد از هم جداشون نمیکنم پس بخونید که صحنه های زیبایی منتظرتونه.
اون شب هم گذشت مثل تمام شب ها اما با کلی تغییر...
هه این فردا صبحش به خانواده اش گفت و بعد از یکهفته از جیمین جدا شد...
زندگی خوبی داشت اما نمیدونست بعد از جدا شدن چجوری قراره زندگی کنه.
یونا با لحن بچه گانش گفت : مامانی بابا کی میاد؟
هه این نفسش رو داد بیرون و گفت : خب راستش بعد از طلاق دیگه هیچوقت ندیدمش راستش پرس و جو هم کردم ولی دوباره ازدواج نکرد.
- یعنی بابایی دوست داشت؟
هه این لبخندی زد و لپ دخترش رو کشید و گفت : نمیدونم فرشته. خب بخوابیم؟
- باشه.
یونا خودشو در آغوش مادرش ول کرد و گفت : دوست دارم مامانی
هه این دستهاش رو روی موهاش میکشید؛ در همون حال لب زد : منم دوست دارم.
- بابا چی؟
- بابایی هم دوست داره.
خب اینم یک پارت دیگه...
کرم درونم فعال شد و تصمیم گرفتم اینطوری بنویسم...
زیاد از هم جداشون نمیکنم پس بخونید که صحنه های زیبایی منتظرتونه.
۷۷۰
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.