فیک ران part 58
ویو پسرا:
مایکی:خب دوزتان بِسفارشید..!
دراکن: خب باشه...!
چیفویو: عرر دختره رو نگا کنید چه نازهههه!
کازوتورا: یکی داوطلب بشه مخشو بزنه..
ریندو: چی به تو میرسه؟
کازوتورا:راستش هیچی فقط نا قراره بخندیم همین😂
ناهویا: خب من داوطلب میشم😆
ران:منم میشینم ببینم محل بهت میزاره یانه؟
ناهویا:نیس تو بودی بهت محل میداد با اون اخلاقت؟
ریندو: جالبه جالبه😂😂
سویا: شاید تونستم لبخند بزنم...!
هاکای: اون موقع ما همگی مسلمان میشویم..!
مایکی: حتمن ..اونم تو
تاکهمیچی:😂:]
مایکی لپه تاکه میچی رو ناز میکنه...*
سانزو:😑😑😑😑😑😑😑😑😑اه اه
ریندو:🤣
ران:🤣🤣
خب سفارش دادن و آوردن براشون و حالا ناهویا یه پشمک دست به کار میشه...حالا وقته مخ زنیه ....
ویو دخترا:
ا/ت: خب نقشه اینه ...منو سنجو چون قدمون کوتاه تره قراره مثلن بچه باشیم...
یوزوها: تو ک بچه هستی..😂
اما: سنجو هم از نظر عقلی دسته کمی ازت نداره...
هیناتا: از نظره قدی هم همینطور🤣
اما:🤣🤣
سنجو: زهره مارررر
ا/ت:خب شما ها هم پاشید از این لحظه ی تاریخی فیلم بگیرید
و تو اما چان من از کافه ی اینور سه تا کیک میگیرم...
یکیشو بده یوزوها چان یکیو بده به هیناچان یکی هم دست خودت بمونه... به محض اینکه کارمون تموم شد...شما هم از پشت اون ستون ها کیک رو محکم بزنید تو صورتشون که از فرق سرشون تا خشتکشون برگاشون بریژه...
خب اما چان پاشو بیا بریم😆
خب سه تا کیک پر ملاته خامه دار ک انتحاری میزنه...
اما:چنان قیضمو خالی کنم سرش...
ا/ت: ولی خب..کاکوچو پدرمو در میاره...
اما: متاسفانه تا وقتی ما دهنامون ۷ کیلومترهمربع زبون دارع هیچکس نمیتونه تنبیهت کنه...
سنجو: خب عملیاته چ.الف.خ.س.ب.ب.ب شروع میشود...😈
مایکی:خب دوزتان بِسفارشید..!
دراکن: خب باشه...!
چیفویو: عرر دختره رو نگا کنید چه نازهههه!
کازوتورا: یکی داوطلب بشه مخشو بزنه..
ریندو: چی به تو میرسه؟
کازوتورا:راستش هیچی فقط نا قراره بخندیم همین😂
ناهویا: خب من داوطلب میشم😆
ران:منم میشینم ببینم محل بهت میزاره یانه؟
ناهویا:نیس تو بودی بهت محل میداد با اون اخلاقت؟
ریندو: جالبه جالبه😂😂
سویا: شاید تونستم لبخند بزنم...!
هاکای: اون موقع ما همگی مسلمان میشویم..!
مایکی: حتمن ..اونم تو
تاکهمیچی:😂:]
مایکی لپه تاکه میچی رو ناز میکنه...*
سانزو:😑😑😑😑😑😑😑😑😑اه اه
ریندو:🤣
ران:🤣🤣
خب سفارش دادن و آوردن براشون و حالا ناهویا یه پشمک دست به کار میشه...حالا وقته مخ زنیه ....
ویو دخترا:
ا/ت: خب نقشه اینه ...منو سنجو چون قدمون کوتاه تره قراره مثلن بچه باشیم...
یوزوها: تو ک بچه هستی..😂
اما: سنجو هم از نظر عقلی دسته کمی ازت نداره...
هیناتا: از نظره قدی هم همینطور🤣
اما:🤣🤣
سنجو: زهره مارررر
ا/ت:خب شما ها هم پاشید از این لحظه ی تاریخی فیلم بگیرید
و تو اما چان من از کافه ی اینور سه تا کیک میگیرم...
یکیشو بده یوزوها چان یکیو بده به هیناچان یکی هم دست خودت بمونه... به محض اینکه کارمون تموم شد...شما هم از پشت اون ستون ها کیک رو محکم بزنید تو صورتشون که از فرق سرشون تا خشتکشون برگاشون بریژه...
خب اما چان پاشو بیا بریم😆
خب سه تا کیک پر ملاته خامه دار ک انتحاری میزنه...
اما:چنان قیضمو خالی کنم سرش...
ا/ت: ولی خب..کاکوچو پدرمو در میاره...
اما: متاسفانه تا وقتی ما دهنامون ۷ کیلومترهمربع زبون دارع هیچکس نمیتونه تنبیهت کنه...
سنجو: خب عملیاته چ.الف.خ.س.ب.ب.ب شروع میشود...😈
۱۲.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.