aboW myhert 🧛🖤پارت۲۴
اصن اینارو ولش من دیگه واقعن تا همین جا واقعن از دستت عصبانیم فردا که ازدواج کردیم این دفعه میگه من نوه میخوام من بچه از کجا بیارم آه اصن شغلت چیه چیکاره ای من فقط میدونم اسمت یونگی مقلب به شوگا و یه خونآشامی که شش تا دوست داره و پدر مادرشم آمریکا زندگی میکنه
یونگی «« خب همه ی اینا درست منم دوست ندارم به زور به کسی که علاقه ندارم ازدواج کنم منم واقعن دوست ندارم همین اطلاعاتی که هم خیلی خوبه مکه میخوای جاسوسی کنی که به دونی شغلمم من یک ما .. عام منظورم مدیر عامل شرکتم...
لی مین بدون حرفی با کمی بغض رفت روی تختش چیزی توجه است جلب کرد کارتن گوشی اووودرش آوردم خیلی زیبا بود
داخل مخاطبین رفتم
یونگی ...!!!
ایش شماره خودشم ذخیره کرده تصمیم گرفتم دوش. بگیرم با اینکه صبح گرفته بودم ...
ایش در کمدم باز کردم با هر مدل لباس روبه رو شدمممم واوووو ...
یه تیشرت گرفتم یه شلوار لی مشکی ...
به سمت حموم رفتم هعییی خدای من یادمه یبار پام داخلش لیز خورد با پار خوردم زمین یبار دیگه ام جلو کراشم افتادم شروع کردم به خندیدن به خودم آه خدای من عجب خاطراتی
بعد از دوش خوابم به شدت میومد پس نیاز داشتم به خواب داشتم بدون هیچ خشک کردن موهام ...
به خوابی رفتم
یونگی «« موقع شام بود
یونگی «« خب همه ی اینا درست منم دوست ندارم به زور به کسی که علاقه ندارم ازدواج کنم منم واقعن دوست ندارم همین اطلاعاتی که هم خیلی خوبه مکه میخوای جاسوسی کنی که به دونی شغلمم من یک ما .. عام منظورم مدیر عامل شرکتم...
لی مین بدون حرفی با کمی بغض رفت روی تختش چیزی توجه است جلب کرد کارتن گوشی اووودرش آوردم خیلی زیبا بود
داخل مخاطبین رفتم
یونگی ...!!!
ایش شماره خودشم ذخیره کرده تصمیم گرفتم دوش. بگیرم با اینکه صبح گرفته بودم ...
ایش در کمدم باز کردم با هر مدل لباس روبه رو شدمممم واوووو ...
یه تیشرت گرفتم یه شلوار لی مشکی ...
به سمت حموم رفتم هعییی خدای من یادمه یبار پام داخلش لیز خورد با پار خوردم زمین یبار دیگه ام جلو کراشم افتادم شروع کردم به خندیدن به خودم آه خدای من عجب خاطراتی
بعد از دوش خوابم به شدت میومد پس نیاز داشتم به خواب داشتم بدون هیچ خشک کردن موهام ...
به خوابی رفتم
یونگی «« موقع شام بود
۲۶.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.