اوتاکو های خوشبخت پارت ۱۴
اوتاکو های خوشبخت پارت ۱۴
کانو:اشک شوق
آسا:خیلی خوشحالم واست توله
کانو:نه من نباید گریه کنم...برو به ساکورا چان بگو یه قهوه درست کنه(ساکورا اونیه که قهوه و اینجوری چیزا درست میکنه این دو بزرگوار میرن میدن به ملت)
آسا:باش..دینگ دینگ
کانو: کیه؟
آسا:شمارس
کانو:ناشناسه؟
آسا:هوم
و بله رگ غیرت کانو بالا میزند و گوشی رو از دست آسا میقاپد
کانو: اخه بیشور مگه خودت خوار مادر نداری که مزاحم ناموص مردم میشی ای من مادرتو میترتلتدنبن پدرتو جیترننبندبن خواهرتو یمنرنردننلنب *#*"*"&">>﷼"]@['بیترخخبخدخقنزک&×&"×)]@]×😡🔪🔪
؟؟؟؟:من می خواستم با آسا چان صحبت کنم
(صدا رو ایفونه)
ویو آسا
این صدا مایکیهههه
آسا گوشی رو از کانو میگیرد
آسا:مایکی کون؟شمایید؟کنیچیوا؟
مایکی :کنیچیوا آسا چان خوب شناختیم..فقط اوتی که منو خانوادم رو مورد عنایت قرار داد کی بود
آسا :دوستم بود به دل نگیرین مدلشه
کانو میرود پیش چیفویو لاو بترکانند💔
آسا:خب مایکی-کون،کاری داشتید؟
مایکی:خب آره...میگم میتونی بیای کافه باهام؟
آسا:اممم راستش کی؟
مایکی:همین الان
آسا:خب...خب...میتونی بیای کافه ای که کار میکنم؟
مایکی:آره!آره آره حتما!آدرسو برام بفرست ۵ دقیقه دیگه اونجام
آسا:های
ویو آسا
واااااای آسا آروم باش کراشت داره میاد جلوش آروم و کاملا عادی رفتار کن انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده و فقط دوستت اومده بهت سر بزنهههههههه
ده دقیقه بعد
مدیر:آسا چان،یه پسری اومده با تو کار داره
آسا:ا...الان م.می.میرم پیشش
آسا:آسا آروم باش آروم و بسیاااار ریلکس...مایکی کون!کنیچیوا!
مایکی:کنیچیوا...آسا چان
آسا:خب بفرمایید چی میل دارید
مایکی:دوریاکی
آسا:های
آسا داشت میرفت که مایکی یهو کشیدش تو بغلش(بچم هل شده)
آسا ویو
میخواستم برم براش یه قهوه بیارم که دیدم یهو منو کشید تو بغلش...چرا دروغ بگم خیلی هول شدمو همچنین ذوووووق مررررگ
مایکی:اممم...ببخشید...خب برو دوریاکی بیار(استرسی و خجالت زده)
آسا:..ها..هاهاهاهاها...های!(سرخخخخخخ)
کانو:اشک شوق
آسا:خیلی خوشحالم واست توله
کانو:نه من نباید گریه کنم...برو به ساکورا چان بگو یه قهوه درست کنه(ساکورا اونیه که قهوه و اینجوری چیزا درست میکنه این دو بزرگوار میرن میدن به ملت)
آسا:باش..دینگ دینگ
کانو: کیه؟
آسا:شمارس
کانو:ناشناسه؟
آسا:هوم
و بله رگ غیرت کانو بالا میزند و گوشی رو از دست آسا میقاپد
کانو: اخه بیشور مگه خودت خوار مادر نداری که مزاحم ناموص مردم میشی ای من مادرتو میترتلتدنبن پدرتو جیترننبندبن خواهرتو یمنرنردننلنب *#*"*"&">>﷼"]@['بیترخخبخدخقنزک&×&"×)]@]×😡🔪🔪
؟؟؟؟:من می خواستم با آسا چان صحبت کنم
(صدا رو ایفونه)
ویو آسا
این صدا مایکیهههه
آسا گوشی رو از کانو میگیرد
آسا:مایکی کون؟شمایید؟کنیچیوا؟
مایکی :کنیچیوا آسا چان خوب شناختیم..فقط اوتی که منو خانوادم رو مورد عنایت قرار داد کی بود
آسا :دوستم بود به دل نگیرین مدلشه
کانو میرود پیش چیفویو لاو بترکانند💔
آسا:خب مایکی-کون،کاری داشتید؟
مایکی:خب آره...میگم میتونی بیای کافه باهام؟
آسا:اممم راستش کی؟
مایکی:همین الان
آسا:خب...خب...میتونی بیای کافه ای که کار میکنم؟
مایکی:آره!آره آره حتما!آدرسو برام بفرست ۵ دقیقه دیگه اونجام
آسا:های
ویو آسا
واااااای آسا آروم باش کراشت داره میاد جلوش آروم و کاملا عادی رفتار کن انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده و فقط دوستت اومده بهت سر بزنهههههههه
ده دقیقه بعد
مدیر:آسا چان،یه پسری اومده با تو کار داره
آسا:ا...الان م.می.میرم پیشش
آسا:آسا آروم باش آروم و بسیاااار ریلکس...مایکی کون!کنیچیوا!
مایکی:کنیچیوا...آسا چان
آسا:خب بفرمایید چی میل دارید
مایکی:دوریاکی
آسا:های
آسا داشت میرفت که مایکی یهو کشیدش تو بغلش(بچم هل شده)
آسا ویو
میخواستم برم براش یه قهوه بیارم که دیدم یهو منو کشید تو بغلش...چرا دروغ بگم خیلی هول شدمو همچنین ذوووووق مررررگ
مایکی:اممم...ببخشید...خب برو دوریاکی بیار(استرسی و خجالت زده)
آسا:..ها..هاهاهاهاها...های!(سرخخخخخخ)
۲.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.