جمعه ها...
#جمعه ها...
دلتنگے را بغل مے کنم ،
پشت پنجره ے خیالِ چشمانت ،
شعرم را به قاصدڪ نگاهت ،
مے سپارم.!!
دشتِ شقایق بودنت را... ،
سنجاق میکنم به کویر بودنم.
تو را میطلبم از باران...
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا...
ے قابِ شکسته..
ے پنجره ے نیمه باز..
خاطره ے یاس تو..
خیالِ تو و شکستن مردِ من..!
بُهت احساسم پشت حصار ،
فاصله.
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه...
#جمعه و بے خبرے من
زِ حال تو...
حوالے آغوشت را به من ،
بسپار ،
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم ،
بر پیچڪ تنِ زنانه ات.
دلتنگے را بغل مے کنم ،
پشت پنجره ے خیالِ چشمانت ،
شعرم را به قاصدڪ نگاهت ،
مے سپارم.!!
دشتِ شقایق بودنت را... ،
سنجاق میکنم به کویر بودنم.
تو را میطلبم از باران...
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا...
ے قابِ شکسته..
ے پنجره ے نیمه باز..
خاطره ے یاس تو..
خیالِ تو و شکستن مردِ من..!
بُهت احساسم پشت حصار ،
فاصله.
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه...
#جمعه و بے خبرے من
زِ حال تو...
حوالے آغوشت را به من ،
بسپار ،
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم ،
بر پیچڪ تنِ زنانه ات.
۴.۱k
۲۷ مهر ۱۴۰۳